خاطرات گل پسر
سلام به گل پسر عزيزم امير علي جان اين روزهااينقدر چيز تازه ياد ميگيري كه نميرسم بنويسم و و قتي تو وبلاگ هاي ديگه ميرم تازه يادم مياد كه امير علي اين كارا رو بلده و من ازش چيزي ننوشتم براش. يكي از بازيهاي اين روزات كه سرشار از هيجان و خنده ست بپر بپره. ميري رو مبل، يا هر ارتفاعي تو اين مايه ها و ژست پريدن ميگيري. دستات رو ميبري بالا و بدون اينكه از خطرات احتمالي افتادن خبر داشته باشي خودتو پرت مي كني پايين. ما هم سعي ميكنيم دور و بر رو برات امن كنيم و هي تشويقت ميكنيم: بپر بپر. اونوقت اگه ارتفاع خيلي زياد نباشه با كلي ادا و اطوار خودت رو ميپروني، نميدوني كه چه جوري؟ ميدوني؟ هنوز كه نميتوني جفت پا بپري، به حالت راه رفتن يه پات رو از اون بالا...