امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

تشكر از خواهر مهربونم

1392/5/30 9:28
6,592 بازدید
اشتراک گذاری

،امير علي جان پسر قشنگم


قصه زندگی ما خیلی عجیبه. گاهی فکر می‌کنم اگر برای هر کدوم از ما خاطرات بزرگسالیمون رو تو بچگیا تعریف کنند، فکر می‌کنیم که این هم یکی از قصه‌های کتابهاست. اما خود کودک من حالا می‌دونه که اینطور نیست، همه اینها واقعیت داره و زندگی خیلی زیبا و هنرمندانه آهسته آهسته ما رو بالا و پایین می‌بره و کوچه پس کوچه‌های رویایی و اسرارآمیزش رو نشونمون میدهیکی از همین کوچه‌ها، کوچه مادریه، مادر شدن و یهو دیدن خودت جلوی یه بچه که تقریبا دو سال و هفت ماهه كه اومده تو زندگیت. بعد وقتی فکر می‌کنی به اون روزهای آخر بارداری و حس خستگی و انتظار و اینکه همه اونها الان فقط یه خاطره شده با خودت می‌گی، این روزها هم به همین سرعت می‌گذره! چقدر زود و سریع٫ چقدر زود این دستهای کوچولو که صورتت رو نوازش می‌کنه و بغلت می‌کنه و می‌گه دوستت دارم مامان جونم قراره بزرگ‌تر بشه. این وسط کلی هیجان هم هست، آخه هرچی امير علي کوچولوی ما بزرگتر شد من و بابای مهربون بیشتر عاشقش شدیم و بیشتر ذوق کردیم شاید الان بتونم تصور کنم این کوچولو یه روز دست تو دست همسر آیندش میره و من و بابای مهربون به ثمره یه عمر زندگی خانوادگیمون نگاه می‌کنیم و دعا می‌خونیم! چه حس خوبیه. حالا این روزها امير علي کوچولوي ما کلی خوش صحبتي ميكنه و خیلی بیشتر از اون حرفهای ما رو متوجه میشه و مطمئن هستم با زیرکی تمام متوجه همه احساسات و روحیات ما هم هست. از همين روزايي كه میاد توی بغلت و می‌خواد محبت کنه، از همون نگاه‌های شیطنت بارش وقتی که برای بابای مهربون شیرین کاریاش رو انجام ميده و از مواقعی که توی بازیهاش همه حرکات و رفتارهای ما رو تقلید می‌کنه. يا زماني كه يه لحظه از حركت نمي ايسته و مدام ميگه ماماني بيا ررررررررررررر بازي كنيم و شروع ميكنه به صدا درآوردن و دويدن تو خونه ويا وقتي كه اين روزا مشغول خونه تكوني هستيم و كمتر بهش توجه ميكنيم خودش با اسباب بازيها و يا عروسكاش بازي ميكنه و باهاشون صحبت ميكنه و يا زماني كه تلويزيون نگاه ميكنيم بازومونو ميگيره و محكم فشار ميده هم زمان با اون دندوناشم به هم فشار ميده و آهنگ ميزنه .دنیای بزرگیه دنیای تربیت یک وجود انسانی به این خالصی و به این عظمت. یه دنیای زیبا و پر از کشفیات جالب.این روزها دائما به این فکر می‌کنم که آیا من مادر خوبی برای این فرشته کوچیک هستم ؟این سوال همیشگی همه پدر و مادرهاییه که یه وجود انسانی رو به این دنیا دعوت کردن و تا آخر عمر همیشه نگران و پرسشگر می‌مونن که آیا هرآنچه لازم بوده برای فرزندشون انجام دادن؟! وقتی به دستهای زحمتکش پدر مادرامون نگاه می‌کنم، به چین‌های روی صورتشون و به موهای سپیدی که روی سرشون رو گرفته، دلم می‌خواد از ته دل بهشون بگم که چقدر زندگی رو مدیونشون هستیم. وقتی به تعداد سالهای زندگیم نگاه می‌کنم که چطور گذشتند می‌فهمم که چرا دو سال و شش ماه روی صورتم اینطور نقش گذاشت!امير علي جان، پسرك کوچیک دوست داشتنی من، یک روز تو همه این دست نوشته‌ها رو می‌خونی. من اینجا با تمام وجودم اول می‌خوام از خواهر عزيزم آفرين جان تشكر كنم كه تمام زحمتهاي ماهميشه رو دوشش بوده و هيچوقت برامون كم نذاشت و هميشه مارو حمايت كرد و در كل ميخوام بگم تموم زندگيمو مديونش هستم و دلم ميخواد از همين جا بهش بگم خواهر عزيزم به خاطر همه زحمتهايي كه برامون كشيدي و همه مهربونيات ازت ممنونم ، اگه تو نبودي من ميخواستم چيكار كنم امير علي منو كي ميخواست نگه داره من به تو مديونم مديون . اميدوارم بتونم يه روزي برات جبران كنم و بعدش ميخوام از تو تشکر کنم امير علي جان، از لحظه‌ای که صدای قلبت رو شنیدم، حست کردم، دیدمت و در آغوش کشیدمت معنی بهشت رو فهمیدم. فهمیدم که خوشبختی رنگهای خیلی زیباتری هم داره. من رو بخاطر همه کوتاهیام ببخش و همیشه باور داشته باش برای من و بابايي تو خوش طعم ترین ثمره زندگیمون هستی

                                                            دل نوشته ماماني.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)