جشن روز مادر
پسر گلم
روز پنجشنبه به همراه خاله هاي مهربونت قرار شد كه بريم خونه مامان بزرگ ( فرنگيس ) همه آماده شديم و بابايي هم رفت دنبال دسته گل و ميوه براي جشن روز مادر و كادوهايي رو كه از قبل با هماهنگي خريده بوديم همه رو باخود برديم .
همه چيز آماده بود ، خاله ها يكي يكي با مامان بزرگ روبوسي كردند و اين روز قشنگ رو بهش تبريك گفتند ،
مامان بزگ خيلي خوشحال بود از اينكه بچه هاشو و نوه هاشو ميديد و دائم قربون صدقه تو و حسين ميرفت .
بعد از شام مفصلي كه خورديم مامان بزرگ كادوهاشو باز كرد و از تك تك بچه ها تشكر كرد . امير علي جان دوست دارم اون روز از شاهكار ت بنويسم كه وقتي دختر دايي ريحانه اومد تو رو ناز كرد و ميخواست صورتتو بوس كنه كه يهويي لپشو همچين گازي گرفتي و ول كن هم نبودي يعني اگه من نرسيده بودم لپ بيچاررو كنده بودي مجبور شدم لپشو به زور از دهنت در بيارم. و ريحانه هم كه كلي گريه كرده بود و جاي دندونات رو ي لپش مونده بود. تازه تا تورو ميديد از ترسش دستاشو ميذاشت روي گونه هاش. براي اينكه از دلش در بيارم و زياد گريه نكنه بهش گفتم ريحانه جان دوست داري برات چي بخرم . اونم در كمال صداقت گفت برام وسايل آرايشي بخر كه همه زدند زير خنده.
اينم يه عكس خوشگل از امير علي و حسين پسر خاله در روز مادر، خونه مامان بزرگ فرنگيس