امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

بهترين براي پدرم

1391/5/8 18:35
314 بازدید
اشتراک گذاری

بابا سلام

امروز می خواهم به پاس روزهایی  که انشا می نوشتم برایت نامه ای را انشا کنم وحرفهای  تمام این سال هارا که به تو نگفته ام بگویم .

به نام خدا

موضوع انشا پدر

 babol2011.blogfa.comزیباساز وبلاگ

در آغاز باید بگویم کلمه پدر دست و زبانم را می بندد برای نوشتن  ، پس ... به نام خداهای آغازین تمام انشاهای دنیا من دلم می خواهد تورا بنویسم وبگویم تورا بیشتر از رستم شاهنامه که شجاع ، دلیر، قوی ومرد بود دوست می دارم ودلم می خواهد مثل سهراب خنجر عشق تومرا از پای درآورد .

بابا سلام

صاف وساده وکودکانه برایت بگویم ،از تمام روزهای با تو و بی تو ... وشرمنده اگر بگویم هنوز روزهای باتورا نفهمیدم . فکرروزهای بی تو پیشکش .

از آن روز که خدا خواست تو باغبان باغچه ی کوچکی باشی به نام خانواده تا امروز که هر فرزندت یک خانواده اند  چه موهایت خزان پیری گرفته وسپید شده . اما کم کم دارد می گوید که تو  پای به سن وسالی 'گذاشته ای که آن شور جوانی را نداري وحوصله ات به اندازه آن روزهای ما نیست .

این روزها نوه ها برایت شیرین تر از فرزندان شده اند. این روزها ، روزهای سلطانی بر قلب نوه است  .

 

عشق توپ بازي

اما بگویم تو سلطان ابدی قلب ما هستی . بابا برایم زیبا تر آن بود که برایت اعتراف کنم .

که تورا در خط به خط تمام انشا ها وموضوعات آن جستجو کردم ودربین تمام موضوعات تکراری این سالها گشتم وتمام علم بهتراست یا ثروت های آن دوران را یکبار دیگر مرورکردم .

شرمنده شدم وقتی فهمیدم ، علم شناخت تورا هنوز نياموختم و قدر ثروتی چون تورا هنوز ندانستم دلم می گیرد .

دلم می گیرد که گام  های نخست آموختن تو بودی ومن نفهمیدم سال به  سال کتاب های نو وباز از نو نوشتن بابا.... وچه دیر .....

که  ، بابا آب داد  ها    و    بابا نان داد   ها ی آن زمان درس شناخت تو بود . وباز ما گول آموختن الفبا را خوردیم واز تو غافل شدیم  ودوباره باز کتاب با زبانی دیگر خواست به ما بفهماند گفت:

         آن مرد در باران آمد باز نفهمیدیم آن مرد بارانی آن روزها وسالها تویی ،  و مرد نام دیگر توست .

 

دروغ چرا فکر می کنم خیلی دیر تورا فهمیدم خیلی دیرتر از آنچه که فکرش را بکنی . چه روزهایی بود روزهای تکاپوبرای خرید هدیه ای برای تو ، روزهای کودکی واثبات عشق ودوست داشتن تو، خريد هدیه ای ناچیز وقیمتی برای دلهای ما .

بابا چه زود هدیه های آن دوران جوک و خنده شد وبازار داغ خاطره بازی ها به تمسخر گرفته شد چه زود فکر کردیم بزرگ شدیم .

حالا ساده می خندیم ؟......

ساده گریه می کنیم ؟.......

روز پاس داشت تمام مهربانی هایت تمام خستگی هایت وتمام عمر رفته ات روز ملی جوراب شده  به چه می خندیم نمی دانم !!!

تو منتها الیه یک عشق ، تو سرآغاز زندگی ورگ حیات بخش وجودی من  ، تو روح زندگی،تو سرچشمه زلال مهربانی، تو بخشنده بی منت تو پیر روزهای جوانی وکار، تومرد خستگی ناپذیرسختیها، تو شاه کلید طلایی قفل هاي سخت روزهای گذشته وسالهای پیش رو ، تو آهنگ لالایی روز های کودکی،  تو سر آغاز یکی بود یکی نبود های قصه که بودنت غصه قصه را می برد از دل کوچکمان واگر نبودی غصه تمام قصه هارا به کاممان تلخ می نمود .

هنوز پژواک صدای قدمهای خسته ات در گوشم زمزمه بهترین آهنگ هاست .تورا باتمام وجود دوست می دارم ودلم برای بهترین جای دنیا که آغوش گرمت است ، دلتنگ شده .

ذکر یک حمد برای تمامی پدر هایی که در دل خاک  جاودانند وپدرانی که سایه سبز زندگی هستند .

                                                               پایان 

به سلامتی اون پدری که

هنگام تراشیدن

موی کودک مبتلا به سرطانش

گریه ی فرزندش رو دید

ماشین رو داد به دستش

در حالی که چشمانش پر از گریه بود

گفت : حالا تو موهای منو بتراش ! 

 tiny blue daisy divider

به سلامتی پدری که نمی توانم را

در چشمانش زیاد دیدیم

ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!! 

tiny blue daisy divider

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

tiny blue daisy divider

  به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ، اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه ! 

tiny blue daisy divider

به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..

 همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم

که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...

یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند

خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست

فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم ...

به سلامتی پدر و مادرها

 tiny blue daisy divider

پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...

تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت

 tiny blue daisy divider

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!

 

 

پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟

پسر میگه : من..!!

پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!

پسر میگه : بازم من شیرم...

پدر عصباني مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟

پسر میگه : بابا تو شیری...!!

پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟

پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...

به سلامتی هرچی پدره

tiny blue daisy divider 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه هایتو هستش ، دلت میخواد بمیری

 tiny blue daisy divider

پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به

سلامتیهرچی پدره 

خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

zahra
1 آبان 93 20:00
فوق العاده بود منم عاشق بابامم خیلی دوسشدارم خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییی یکی ازبزرگترین نعمتایی خدابمن داده اینک میتونم باباموصداکنم مرسی.انشاتونم خیلی قشنگ بود ولیییییییییییییییییییی پدرهیچ مترادفی نداره....