امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

امير علي ، عشق، اميد، زندگي

1391/5/21 14:16
157 بازدید
اشتراک گذاری

براي امير علي

نازنين من! امروز گفتم يه سري به آرشيو مطالب كه قبلاً جمع آوري كرده بودم بزنم ببينم منبعي ،راهنمايي براي پرورش و رشد دادن تو توي سني كه الان هستي پيدا ميكنم يا نه كه چشمم به يه مطلب افتاد. متني كه وقتي قرار شد اسمت امير علي باشه، بعد از جستجوي اسمت توي اينترنت از توي يه وبلاگ پيدا كردم. اينقدر به دلم نشست و شيفته ش شدم كه پرينت گرفتم گفتم بعدا بزارمش تو وبت ولي بذار فعلاً رو ديوار وبلاگت نصبش كنم تا آينده ي نزديك بتوني بخوني و ملكه ي ذهنت بشه عزيزكم:

امير علي  وجود من !!!

هر انسانی با سرنوشتی مشخّص به این دنیا قدم می گذارد_ او وظیفه ای دارد که باید ادا کند، پیامی که باید ابلاغ شود، کاری که باید تکمیل گردد. تو تصادفآ اینجا نیستی _ بلکه به طور هدفمندی اینجا هستی.در پس وجود تو منظوری نهفته است. کل هستی بر آن است کاری را از طریق تو به انجام برساند. خلّاق باش. نگران نباش چه می کنی _ انسان کارهای بسیاری را باید انجام دهد _ امّا هر کاری را مبتکرانه، از روی شیفتگی و اخلاص، انجام بده. آن گاه کار تو عبادت می شودبه امير علي که برسی ديگر جايت روی زمين نيست.

هرگز اشخاص را ابزار به حساب نياور. آن ها به سهم خود مقصودهايی هستند.به آن ها بپيوند، در عشق و با احترام. هرگز مالک آن ها مشو و برده آن ها. هرگزبه ايشان وابسته مشو و مگذار افراد پيرامونت به تو وابسته شوند.آن گاه که به ديگران هيچ نيازی نداری،آن گاه که ديگری يک نياز نيست، توانايی پذيرفتن عشق را خواهی يافت.

درختها با زمين و زمين با درختها ، پرندگان با درختها، و درختها با پرندگان، زمين با آسمان و آسمان با زمين عشق می ورزند. تمام حيات در دريای بی انتهای عشق موج می زند. بگذار عشق پرستش تو باشد، بگذار عشق نيايش تو باشد،بگذار عشق مدد کار رشد روحی تو باشد،بگذار عشق غذای قلبت باشد و اکسير شهامتی که با آن قفل دل بگشايی نه برای يک تن بلکه برای تمام هستی.

امير علي جان

يگانگی خود را بپذير.

نادانی خود را بپذير.

مسئوليت خود را بپذير

و سپس معجزه را ببين.

ناگهان روزی می رسد که خود را شناور در نوری ديگر می بينی،

چيزی که تا آن روز نديده بودی.

همان روز است که از نو تولّد می يابی.

وکلامی از عيسی :  

به ملکوت آسمانها نمی پيوندد  مگر آن کسی که دوباره متولد گردد.

نخستين گام آن است که خود باشی،

و دوّمين قدم آن که بدانی که هستی.

بنابر اين، همچنان خودت بمان.

طبيعی باقی بمان.

تلاش کن که آگاه و آگاه تر جريان حيات جاری در وجودت را لمس کنی.

کيست که در قلب تو می زند؟

کيست که فرو رفتن و بر آمدن نفس را فرمان می دهد؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)