امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

امير علي ، الكي بخند

عزيز دلم تازه ياد گرفتي الكي خنديدن رو و هركي بهت ميگه الكي بخند اينجوري مي خندي و ميگي هاها هاها و همه رو سر كار ميزاري. تازه وقتي ميگيم الكي گريه كن ميزني زير گريه قربون اون شيطونيات برم من . دوست دارم ...
8 مرداد 1391

امير علي ، شاخه گل عشق

پسر گلم وقتي بابايي رختخوابتو مياره تا بخوابي كلي ذوق مي كني و ميري به بابايي كمك ميكني و رختخوابو بغل ميكني ، تازه ميري روي پتو دراز مي كشي و من و بابايي تابت ميديم وشعر تاب تاب عباسي رو برات مي خونيم و تا شعر تموم مي شه و ميزاريمت زمين كلي دادو بيداد ميكني كه يعني منو دوباره تاب بدين. ماشاالله خيلي وروجك شدي . عاشق اين وروجك بازياتم عزيزم. ...
8 مرداد 1391

جشن روز مادر

  پسر گلم روز پنجشنبه به همراه خاله هاي مهربونت قرار شد كه بريم خونه مامان بزرگ ( فرنگيس ) همه آماده شديم و بابايي هم رفت دنبال دسته گل و ميوه براي جشن روز مادر و كادوهايي رو كه از قبل با هماهنگي خريده بوديم همه رو باخود برديم . همه چيز آماده بود ، خاله ها يكي يكي با مامان بزرگ روبوسي كردند و اين روز قشنگ رو بهش تبريك گفتند ، مامان بزگ خيلي خوشحال بود از اينكه بچه هاشو و نوه هاشو ميديد و دائم قربون صدقه تو و حسين ميرفت . بعد از شام مفصلي كه خورديم مامان بزرگ كادوهاشو باز كرد و از تك تك بچه ها تشكر كرد . امير علي جان دوست دارم اون روز از شاهكار ت بنويسم كه وقتي دختر دايي ريحانه اومد تو رو ناز كرد و ميخواست صورتتو بوس كنه ...
8 مرداد 1391

امير علي بهترين هديه خداوند

امير علي عزيزم روزای قشنگ کودکی تو هرگز برنمی گردن پسرم برای تو می نویسم روزگاری میرسه که تو در جستجوی کودکیت تاریخ رو ورق میزنی اما کودکی برنمی گرده پسرم تو قسمتی از نور خدا توی آسمونی، تو فرشته ای در لباس انسان. عزیزم هیچ وقت پاکی وبی آلایشی آسمونیت روفراموش نکن سرشتت رو همیشه کودک نگه دار کسی که همیشه عاشقته مامان و بابا. ...
8 مرداد 1391

بهترين براي پدرم

بابا سلام امروز می خواهم به پاس روزهایی  که انشا می نوشتم برایت نامه ای را انشا کنم وحرفهای  تمام این سال هارا که به تو نگفته ام بگویم . به نام خدا موضوع انشا پدر در آغاز باید بگویم کلمه پدر دست و زبانم را می بندد برای نوشتن  ، پس ... به نام خداهای آغازین تمام انشاهای دنیا من دلم می خواهد تورا بنویسم وبگویم تورا بیشتر از رستم شاهنامه که شجاع ، دلیر، قوی ومرد بود دوست می دارم ودلم می خواهد مثل سهراب خنجر عشق تومرا از پای درآورد . بابا سلام صاف وساده وکودکانه برایت بگویم ،از تمام روزهای با تو و بی تو ... وشرمنده اگر بگویم هنوز روزهای باتورا نفهمیدم . فکرروزهای بی تو پیشکش . از آ...
8 مرداد 1391

چه زود بزرگ شدي

    عزيز دلم امير علي جان تو چقدر زود بزرگ شدی    و من بعضی وقتا دلم تنگ می شه برای کوچولو بودنت .برای لحظه هایی که باید مدتها منتظر می موندم تا لبخند بزنی  و وقتی می دیدیم که نگاهم میکنی و بهم لبخند می زنی چقدر خوشحال می شدم.دلم تنگ می شه برای روز هایی که بدون هیچ حرکتی تو تختخوابت می موندی و و قتی اولین بار غلت زدی چقدر برام جالب بود .دلم تنگ می شه برای وقتی که سعی می کردی رو زانو های کوجیکت بلند شی و وقتی تونستی چهار دست و پا شی من چقدر ذوق کردم...   حالا تو راه میری،  می خندی، حرف می زنی و از این اتاق به اون اتاق می دوی هر چي بهت مي گيم گوش ميكني ، با بابايي قايم موشك بازي مي كن...
8 مرداد 1391

كارهاي دوست داشتني

  پسر گلم اين روزها خيلي شيطون شدي و هر چي منو ماماني بهت مي گيم تكرار ميكني مثلا ميگيم بگو دندون خيلي قشنگ و صحيح ميگي دندون . و بعضي كلمه ها رو فقط اولشو مي توني بگي مثل دمپايي كه ميگي ( دمپا)  كفش ( كپس ) بابا رو چند تا دوست داري (10) وقتي ميگم رنگ چشمات چه رنگيه ميگي (سب ز )                                                                                                   &nb...
8 مرداد 1391

خنده هاتو قربون

  آن روز که به دنیا آمدی، یک نفر بودی برای یک دنیا، ولی حالا یک دنیا هستی برای من   یکی در آرزوی دیدن توست ، یکی در حسرت بوسیدن توست ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست   ...
8 مرداد 1391