امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

لحظات تحویل سال

1394/1/31 13:05
655 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر توعشق جاودانه ام ٬ سلام بر تو لمس شاعرانه ام ٬ سلام بر تو که نفسهاتو  به نفسهام گره می زنی و دستای کوچیکتو  دور گردنم حلقه می کنی تا دوست داشتنم رنگ نبازه ٬ سلام بر تو که دلت رو خونه مهربونی ام کرده ای تا بدونم آنچه از زندگی دارم خاطره های زيبايی است که رهايم نمی کنه و سلام بر تو که نگاهت محبت رومی فهمه و آرامش رو هديه می کنه و سلام بر تو پسر ک چهار  ساله ام که دلم رو به اميد اومدنت آذين بسته ام . سلام امیر علی جان ؛ لحظاتی رو که برات می نويسم ٬ تکرار ديدنی ترين نمايش زندگی منه . لحظاتی که تموم دلتنگیا ٬ آخر خط همه دلواپسیا ٬ ٬ همه و همه تموم میشه و میرسه آنچه برای رسيدنش ثانيه ها را ميگذرونم . اکنون سال من به لحظات تحويل نزديک میشه٬ بهترين لباسم رو می پوشم ٬ بهترين عطرم رو می زنم ٬ و اينک من خوشحال ترين مرد زمينم . پسر هميشه دوست داشتنی من ؛ پنجمین سال بهار زندگيت رو پشت سر گذاشتی و احساس می کنم بزرگ شده ای و ديگر نوشته هايم نيازی به مترجم نداره . کلماتم رو کاملا می فهمی ٬ می دونی فاصله محبت و عداوت چقدره ٬ می فهمی دامنه عشق و کينه تا کجاست ٬ ناراحتی و خوشحالی رو بهتر درک می کنی و البته اميد رو بهتر لمس می کنی . اين روزها زندگی را خوبتر ورق ميزنی ٬ با احتياط بيشتری نگهش می داری و شايد هم قدرش رو بهتر می دونی . پسر  قد کشيده من ؛ سال جديد تا دقايقی دیگه آغاز میشه . می خوام برات آرزويی کنم به بلندای خيال ٬ تا اوج خواستن تو و به زيبايی نغمه دل انگيز بهار . می خوام از خدا بخوام خنده رو هميشه گوشه لبات بنشونه ٬ گريه ات از سر شوق و دلت آکنده از مهر و محبت باشه و تو رو مدد کنه . و صد البته تو هم تلاش کن ٬ قلمت رو بردار و بنويس به نام خدا و بقيه اش رو بسپار به او ٬ خود او می دونه چطور کمکت کنه که دنيا به کام تو باشه . فقط خالق توست که در جاده ی زندگی ٬ صورتت رو با نسيمی که معطر شده از اميد، نوازش میکنه٬ پس به راهت ادامه بده پشت سرت رو نگاه نکن و به او اعتماد کن . جز او هيچکس نمی تونه نجاتت بده وقتی در ميون نگرانی هايت غرق ميشوی . پسر زيبا رو ی من ؛ در اين ساعات که پشت پلک هايت ستاره چين آسمون شده و خواب شيرينی رو تجربه می کنی ٬ می خوام برات بنويسم تا بعدها که اين دلنوشته ام رو می خونی بدونی که هيچگاه از ياد تو غافل نبوده ام و هر آنچه را از دست برآيد کوتاهی نکرده و نخواهم کرد و شايد دغدغه های کاری ام گاهی نوشتن رو برام دشوار کنه اما مطمئن باش لحظه به لحظه عمرم به تو فکر می کنم و هيچگاه رد پات رو گم نخواهم کرد . ای همزبون من ؛ خواستم با اين کلمات اشتیاق دوست داشتنم رو در دفتر کوچکت بگنجانم ٬ حالا تو بگو شعر يا درد دل ؟٬ نوستالوژی يا چيزی شبيه شوق که هر دو يک روی سکه زندگی هستند . خواستم با اين کلمات بگم حکايت زندگی ام دوست داشتن شب های پرستاره توست و محض خاطر تو می نويسم که خواهان ايستادنی و خستگی پاهای خسته ام رو می فهمی .: و کلام آخرم ؛ امیر علی جان پسر قشنگم ،سال داره عوض میشه٬ ميخوام هنگام تحويل سال به تو فکر کنم و به همسرعزیزم و به آينده زيبايمان و نه به هيچ چيز ديگه ای  تو هم همراهی ام کن و آمين بگو ٬ اين فلسفه ساده ای است اما معجزه کوچک می خوانمش . دستاتو بالا بیار و بخون: يا مقلّب القلوب و الابصار يا مدبر الليل و النهار يا محّول الحول و الاحوال حّول حالنا الى احسن الحال.

                                                                                       دل نوشته بابایی

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)