امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

لحظات ناب

1392/3/30 14:55
158 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امير علي جان :

امروز دوشنبه 27 خرداد سال 92 است و خوشحالم که باز هم فرصتي دست داد تا بتوانم برايت مطلبي به يادگار بگذارم .روزها در حال سپري شدن هستند و تو روز به روز بزرگتر ميشوي و بيشتر خودتو تو دل من و ماماني جا ميكني ، پسر گلم اين روزها هر وقت كه صدايت ميكنم مشتاقانه به طرفم مي آيي و خودتو تو بغلم رها ميكني و در كنار تو بودن احساس قشنگيه كه خيلي وقتا دلم براي اين لحظات تنگ ميشه. امير علي جان بودن در كنار تو هميشه باعث خوشحالي ما ميشه و چه شیرینه کسی را که دوست داري ، در هر زمان که صدايش كني در کنارت باشه و لحظاتت را قشنگ و زيبا کنه . امير علي جان پسر قشنگم امروز میخوام از تمام لحظه های با تو بودن صحبت کنم , لحظه های که با یادآوریشون یه لبخند به زیبایی اسمت روی لبام نقش می بنده , آخ که چقدر این روزا خواستنی تر شدی , چقدر این روزا داناتر شدی و چقدر بیانت شیرین تر از قبل شده  , این لحظه ها , این ساعتها همش تو ذهنم حک میشه دلم میخواد انقدر کنارت باشم و تو با زبون شیرین کودکانت برام حرف بزنی و من با نگاهی که پره از شور عشق , شور زندگی , نمیدونم شایدم یه حس مثل حس غرور فقط تو چشمات غرق شم و برای یه لحظه حس کنم که چقدر خوشبختم  و خداوند بزرگ را شاکرم که تو را به ما هديه داد و سلامتي تو را براي هميشه از خداوند بزرگ خواستارم و برای یک پدرو مادر چه آرزویی قشنگ تر از این که سلامتی فرزندش را ببیند ؟

پسر نازنینم ؛خوب می دانيم  بزرگ کردن یک کودک ، آدابی دارد که باید با آن بسازيم و باید مدام یادمان باشد که چه قدر سخت است تا يك كودك، نوپا شود و چقدر خون دل می خوريم که نونهال و نوجوان شود ، و شاید آن زمان به آرزویی که داشته ايم رسیده باشيم و بتوانيم در زیر سایه درختی کمی استراحت کنيم . اما می ترسم قبل از چیدن میوه دلم ،تمام شوم و حسرت نگاه پرمهرت بر دلم بماند . آخر شنیده ام بچه آدم را پیر می کند . شاید حرف خنده داری باشد ، اما روزهای سلامتي فرزند ، بلا استثنا جزء روزهای خوش زندگی هستند، و موهایت را می بینی که يواش يواش در پس چین و چروکهای صورتت ، یک به یک سفید می شوند .

پسرك 29 ماهه من؛

کاش  بفهمی شیرین ترین لحظات عمر من  و ماماني وقتیه که سلامت و عافیت تو را مي ببینيم . و شیرین ترین لحظات عمر ما وقتیه  که چشمات پر از خواستن می شه و دستهاي كوچولوت میون دستامون گم می شه وتو كه مدام ميگي بابايي بريم پارك با ماشين خودمون نريم ماشين ما بده ، با ماشين خاله آفر بريم . شیرین ترین لحظات عمر ما وقتیه  که حاضری صورتتو رو صورتمون بذاری و مارو ببوسی ، و بگي بابايي ، ماماني من دارم ميرم مسارفت ( مسافرت) . شیرین ترین لحظات عمر من وقتيه که دستهام پر از خریده و مجبورمی شم در كوچه رو با پـا ببندم و  تو همان وقت تمنای در آغوش کشیدنم را می کنی و بالحن خاص هميشگيت ميگي بابايي خسته شدم بغلم كن. شيرين ترين لحظات ما زمانيه كه تو با لحن دوست داشتنيت مدام ميگي سلام آقاي ريوضو و مثل ‍ژاپنيها به من و ماماني احترام ميذاري ويا به ماماني ميگي سلام خانم اوشين و بعدشم ميگي خداحافظ آقاي ريوضو، اين درست از زمانيه كه سريال سالهاي دور از خانه دوباره داره تكرار ميشه. شيرين ترين لحظات مازمانيه كه وقتي ازت ميپرسيم چند متر زبون داري زودي برميگردي و ميگي 6 متر و وقتي ازت ميپرسيم كي بهت داده فورا ميگي خدا داده.

من اسم اینها را گذاشتم لحظات ناب ، لحظات بکر ، لحظاتی که شیرینی  اونو فقط  پدر و مادر می فهمند و بس !

و حرف آخرم

دوست دارم زماني كه بزرگ شدي و اين مطالب رو خوندي بدوني كه من و ماماني هميشه دوست داشتيم و عاشقت بوديم  و اينو بدون  که سلامتی تو در سایه سار حضرت حق آرزوی بزرگ ما بود به شرطی که هر زمان که به این دلنوشته رسیدی برایمان دعا کنی ، اجابتش مهم نیست!
نیاز ما به آرامشی است که بدونيم تو به یاد ما خواهی بود .         از طرف ماماني و بابايي

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پرهام ومامانش
27 خرداد 92 15:27


مرسي از ابراز لطفتون