امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

سه دوست، سه يار، سه رفيق

1392/4/23 12:20
139 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امير علي جان

این روزا تجربه جدید دیگه ای از مادر بودن به سراغم اومده , یه تجربه قشنگ , یه تجربه خوب  و دوست داشتنی , این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای دلم هواتو میکنه , این روزا با شنيدن صدای قشنگت پشت تلفن کلی تو ابرا سیر می کنم راستی عزیز دل مامان چقدر آقا شدی , چقدر خوب خودت با ماشين پليست كه تازه برات خريدم بازی میکنی خيلي وقتاهم باید حتماً من يا بابايي باهات بازی كنيم ولی بيشتر اوقات وقتی میبینی من کاردارم دیگه میری تو اتاقت و با ماشينها و موتورهاي خودت بازی میکنی این برای منه مادر خیلی خیلی لذت بخشه تازه سوار ماشين پليست ميشي و اونو ميبري جلوي يه رستوران پارك ميكني بعدش مياي بهم ميگي ماماني ماشينمو جلوي رستوران پارك كردم ببين چقدر قشنگ پارك كردم ، مياي بريم رستوران غذا بخوريم، عزيزم عاشق اين بلبل زبونياتم. هيچ وقت يادم نميره اينو خود خاله آفر تعريف كرد ، كه ميگفت : امير علي داشت در خونمونو ميزد و مدام ميگفت خاله آفر خاله آفر خاله آفر ميگه در خونه رو باز كردم وگفتم چيه امير علي جان كه برگشت بهم گفت يه كمي به من سواري ميدي؟ميگه تا اينو گفت با فائزه كلي خنديديم. يا اينكه بعضي وقتا كه از دستمون ناراحت ميشه ميگه اصلاً من ميرم پسر خاله آفر بشم. و يا ميگه ماماني من ميرم قامم بشم تو بيا منو پيدا كن. امير علي جان خيلي خوشحالم كه مامان فرشته بلبل زبوني مثل تو هستم.

پسر گلم ، امير علي جان، از خدا می‌خوام آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بده، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی آرزوهای تو كوچيكه و شایستگی تو بسیار. وشاید هم بر عکس. پسر زیبا رویم نمیدونم چي بگم برای پسري که تموم وجودمه و خواهد بود حتی نمیدونم لیاقت داشته ام که خدا این پسر گل رو به من عطا کرده یا نه ولي هرچي باشه امير علي برای منه و وجودش به وجودم گره خورده و من بهترین روزهامو با اميرعلي و بابايي مهربون خواهم داشت فقط میتونم بگم سپاس خدایا به این باران رحمت که به خونه من وهمسرم نازل كردي.

عزيز مامان،

راستی که وجودت فاصله رو از میون برمیداره و سرمای زمستوناي زندگی رو از یادمون می بره باتوهمیشه بهاره حتی در سرزمینهای قطبی..

 

پسرم امير علی جونم با تمام وجود دوست دارم وتمام لحظه‌هایی که با تو هستم رو شکر می‌کنم عزیز دل مامان از خدا میخوام همیشه در پناه خود نگهت داره واز هر خطری دور و آینده‌ روشني داشته باشي....گل پسرم امروز دوسال و پنج ماه از روزهای قشنگی که به من و بابا بهرام دادی ميگذره عزیزم بی صبرانه منتظر بزرگ شدنت هستیم تا سنگ صبوری برای هم باشیم و سه دوست،سه یار،سه رفیق جدا نشدنی برای هم دیگه....انشالله 

گاهی وقتا شاید انقدر تو روزمرگی هامون غرق میشیم که فراموش میکنیم خدا چه نعمتهایی بهمونداده و یادمون میره باید روزی هزار بار خدا رو شکر کرد

وقتی شب که میخوام بخوابم یه سقف بالای سر خودم وخانوادمه و واسه اینکه زیر این سقف پر ازآرامشه میگم:خدایا شکرت.وقتی احساس تنهایی میکنم و ناگهان صدای کلید در میاد وهمسرم وارد خونه میشه واسه اینکه یههمدم مهربون سایه ی سرم شده میگم:خدایا شکرت...وقتی شب تا صبح چندین بار بلند میشم تا امير علي رو چك كنم و براي اینکه بچه ام سالمه و میتونه غذا بخوره میگم:خدایا شکرت....وقتی از شلوغیای دنیا فرار میکنم و میرسم به شونه های امن همسرم که میتونم بهش تکیه کنم و دلواپسی هامو فراموش کنم واسه اینکه یه تکیه گاه همیشگی دارم میگم:خدایا شکرت...وقتی تو اوج کارای خونه بچه ام گریه میکنه که باهاش بازی کنم,واسه اینکه میتونم دلش رو شاد کنم میگم:خدایا شکرت... وقتی دارم از خستگی چرت میزنم و بچه ام میخواد بخوابونمش .واسه اینکه میتونم جگر گوشه ام رو به آرامش برسونم میگم:خدا رو شکروقتی دلم واسه خونواده ام تنگ شده و یهو تلفن زنگ میزنه و صدای مادر و پدرم و میشنوم وبودنشون بهم انرژی میده میگم:خدایا شکرت وقتی دلم از دنیا گرفته و یه لبخند نمکین پسرم غم دنیا رو از دلم پاک میکنه ,واسه  این نعمت میگم:خدا رو شکر پس اگه یه روزی یه جایی حس کردیم خدا دیگه ما رو یادش رفته یه نگاه درست به دور وبرمون بندازیم و نعمت ها شو بشماریم,اونوقته که بی اختیار میگیم  

خدایا شکرت!! 

                                                           دل نوشته ماماني

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)