اولين سفر امير علي به مشهد مقدس
دلم هوای آن آسمان را کرده که بوی خاصی میداد... آسمانی که بر صحن حرمت سایه افکنده بود و قامت خسته اش را بر گنبد طلایت تکیه داده بود
ما از روزسه شنبه گذشته1391/7/25عازم سفر زیارتي امام رضا (ع) شدیم و جمعه1391/7/28 برگشتیم.سفر خیلی خوبی بود، بخصوص که امیرعلی هم اولین سفر مشهد رو تجربه میکرد. به همراه مامان بزرگ فرنگيس، بابابزرگ حسن،بابابهرام، خاله آفرين و فائزه، خاله ليلا و حسين پسر خاله و خاله نرگس. امير علي جان اولين بار بود كه از نزديك قطار و ميديدي و با تعجب بهش نگاه ميكردي و مدام ميگفتي قطار او او چي چي ... قطاررفت. قطار نور كه بسيار تميز و شيك بود حركت كرد راستي يادم رفت كه بگم ما دوتا كوپه گرفته بوديم ولي چون اينترنتي ثبت نام كرده بوديم واگن هامون با هم ديگه فاصله داشت . يعني يكي از كوپه ها تو واگن چهار بود و اون يكي تو واگن هفت كه خيلي زود واگنهارو جابه جا كردم و كوپه خودمونو با كوپه ديگه اي كه متعلق به چهار تا خانم مهربون بود جابجا كرديم و دو تا كوپه كنار هم ديگه گرفتيم و سفر مون آغاز شد.
ساعت پنج و نيم بود كه به مشهد رسيديم و چون هتلمون رو بايد ساعت 14 تحويل ميگرفتيم قرار شد كه بابايي و بابابزرگ وسايلمون رو ببرن هتل ، ماهم از راه آهن راهي حرم شديم.هیچ وقت اون لحظه ای رو که گنبد قشنگ آقا رو بعد از چند سال ميدیدم فراموش نمی کنم
آهنگ صحن نقاره زنی امام رضا هنگم طلوع وغروب خورشید
وضریح قشنگ امام رضا(ع )
السلام علیک یا شمس الشموس
ایها الرضا مدفون به ارض طوس
امير علي جان از آخرین باری که با بابايي به حرم رفتيم10 سال میگذرد. يعني درست بعد از ازدواجمان بعد از این همه مدت به شوق ديدار امام رضا ( ع ) بغضی کهنه و طولانی راه گلويم را بسته و احساس دلتنگي خاصي دارم. مدتها بود كه دوست داشتم برای یک بار هم که شده، پشت پنجره فولاد حضرت بنشینم و با او درددلکنم.معنويت مشهد الرضا(ع) خيلي زياده؛ بيشتر از اوني كه فكرش رو بكني. خيلي چيزها هست كه تو عكس و تصوير و فيلم تلويزيوني نميشه ديد؛ تا نياي گوشه صحن و گوش به نقارخانه و دل به خودش ندي فايده نداره. انگار از جاي ديگهاي برات روايت ميكنن؛ زيارتش يك طور ديگه است.
ميخوام مثل كبوتراي حرمش مقيم بشم تا هرصبح و شام چشمم به گنبد طلايي آقا بيفته و ازش انرژي بگيرم. حرم امام رضا(ع)، قربونش برم، جاييه كه همه غماي عالم از ياد ميره و تازه وقتي كه ميخواي بري دل كندن خيلي سخته. نگام ميافته به سقاخانه اسماعيل طلايي؛ همون جايي كه كبوترا نشون كردن و هروقت نگاه كني ميبيني نشستن و به ضريح مطهر آقا نگاه ميكنند.
خلاصه امير علي جان بعد از بازگشت ازحرم رفتيم هتل يه صبحانه مفصل خورديم و چون هنوز واحدمون خالي نشده بود يه واحد ديگه بهمون دادن كه دو خوابه بود بعد از استراحت و صرف ناهار تو رستوران هتل رفتيم واحد خودمون كه سه خوابه بود . يه كم استراحت كرديم و دوباره راهي حرم آقا شديم با اين تفاوت كه چون هوا سرد بود تو پيش بابايي تو هتل موندگار شدي وماماني به همراه بقيه بچه ها رفتيم حرم. و بعد از برگشت ما بابايي تنها رفت براي زيارت. فرداي اون روز هم بابايي تو رو برد عكاسي و چند تا عكس خوشگل ازت گرفت. زيارتت قبول باشه مشهدي امير علي
از لطف همه دوستان گلی که این مدت به یادم بودن تشکر میکنم.