امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

لحظاتي از تصوير تو

دلتنگی ... احساسيه که شاید بارهاو بارها به سراغت بیاد ؛ وقتی که تنهایی وکسی دور و برت نیست یا وقتی بارون می باره و روحت رو زیر و رو می كنه ویاحتی وقتی دربین جمع بزرگي هستی،ناگهان حس تنهایی تو رو فرامی گیره و یاد چیزی یاکسی می افتی که نیست . دلتنگی خیلی هم بدنیست حداقل معنی اش اینه که روزها و چیزهایی داشته ای که ارزش یاد آوری ودلتنگی رو داره ...  یعنی کسی رو داشتی که ارزش دلتنگی ات رو داره و مهمتر از همه یعنی هنوزدلی هست که بتونه تنگ بشه .  کاش می شد وقتی دلمو ن تنگ شد بخوابیم و رویاهای خوب ببینیم ؛رویای همون که دلتنگش بودیم، کاش کسی باشه ، کسی که جنس دلتنگی مونو بشناسه ، کسی که رنگ احســــاسمون رو بفهــ...
11 خرداد 1393

ولادت حضرت علي و روز پدر

                           ﺳﻼم پسرﮔﻠﻢ ؛ دل ﺑﻪ آﻏﻮش ﺳﮑﻮت ﮐﻪ ميدم ﺻﺪای ﺗﻮ آروم آروم منو ﺑﻪ ﺳﻮی خودش فرا ميخونه و اون علتيه ، ﺑﺮای بهانه ھﺎی دﻟﻢ ﮐﻪ ﮔﺎه و ﺑﯿﮕﺎه ، به تو فكر ميكنه . ﮔﺎھﯽ اونقدر ﻏﺮق در دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ ﺗﻮ ميشم ﮐﻪ دﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﺪ در آﻏﻮش ﺑﻔﺸﺎرﻣﺖ ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺦ دﻟﻮاپسيم ﺷﺴﺘﻪ بشه و اﯾﻦ اﺣﺴﺎﺳﯽ رو ﮐﻪ ﻣﻦ دارم ، تنها ﯾﮏ ﭘﺪر ميدونه  و ﺑﺲ . ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﯾﮏ ﭘﺪر ﺑﻮد ﺗﺎ ﺑﺘﻮان فهميد ﭼﻪ شيريني داره ، اون ﺑﻮﺳﻪ ھﺎﯾﯽ رو ﮐﻪ ﺑﺎ ﻓﺮزﻧﺪت ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ و ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﭘﺪر ﺑﻮد ﺗﺎ ﺣﮑﺎﯾﺖ ِﺳﺤﺮ ﭼﺸﻤﺎن ﻓﺮزﻧﺪت رو، ﺣﺘﯽ در ﺧﻮاب ...
24 ارديبهشت 1393

خاطره تحويل سال 1393

سلام پسر گلم، امير علي جان  حس خوبی دارم. سه ساله که شیرینی های تو رو اینجا نوشته ام تا برای خودت و بچه هات یادگار بمونه. الهی روزی برسه که مثل یه گنج گرانبها اونو تقدیمت کنم و تو هم پاس بداری حرمت نوشتن رو و قلمم رو  .دیوار اناری رنگ خونه ی خاطره هات همیشه نگارین باد برگ گلم سه سالگیِ قلمرو عشقی که منو ماماني برای تو ساخته ايم و برای خودمونم يه عالمه عشق و مهر و دوستي به ارمغان آورده مبارکمون باشه از زمانی که خودمو شناختم یادم نمیاد هیچ سالی مثل امسال از روزای پایانی سال لذت برده باشم. همیشه در استرس و هیجان و با یه عالمه خستگی به پیشواز بهار و عید می رفتم. مخصوصا پارسال كه خيلي حالت بد بود و اصلا بهمون خوش نگذشت.اما امسال...
21 فروردين 1393

معجزه عشق

ﻧﻮر ﭼﺸﻤﻢ ؛ در ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ روز هاي ﺳﺎل يك هزار و ﺳﯿﺼﺪ و ﻧﻮد و ﺳﻪ ھﺠﺮی ﺷﻤﺴﯽ ﺑﻪ  ﺳﺮاﻏﺖ آﻣﺪه ام ﺗﺎ ﻧﺎﻣﻪ ای ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ و در آن ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ روﯾﺶ  ﺳﺒﺰ ﮔﯿﺎھﺎن درﮐﻨﺎر ﺗﻮ ﭼﻘﺪر زﯾﺒﺎﺳﺖ ، و ﭼﻪ زﯾﺒﺎﺗﺮ ﮐﻪ آﺳﻤﺎن  ﺧﺎﮐﺴﺘﺮی ام ﺑﺎ ﺗﻮ آﺑﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد .  ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ دﺳﺘﻪ ھﺎی ﮐﺒﻮﺗﺮان ﺳﻔﯿﺪ در ﭘﯿﺸﺎﭘﯿﺶ ﻗﺪﻣﮫﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﭘﺮواز  در آﻣﺪه اﻧﺪ ﺗﺎ ﺧﺒﺮ از ﺑﯽ ﺧﺒﺮی ﺑﺎرش ﺑﺮف ﺑﯿﺎورﻧﺪ و ﻣﮋده دھﻨﺪ ﺑﺮ  ﺑﻨﻔﺸﻪ ھﺎ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ اﺳﯿﺮ ﺳﺮﻣﺎ ﻧﺨﻮاھﻨﺪ ﺷﺪ .  در ﻧﺎﻣﻪ ام ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ وﻗﺘﯽ ﺑﺎران ﺑﺮ ﺷﺎﻟﯿﺰارھﺎ ﻣﯽ ﺑﺎرد و ﻗﺎﯾﻖ ﺑﻪ ِﮔﻞ  ﻧﺸﺴﺘﻪ اﺣﺴﺎﺳﻢ را ﺑﺸﺎرت ﻣﯽ دھﺪ و درﯾﺎی ﻣﺘﻼﻃﻢ را ﺑﻪ ﯾﺎد ﻣﯽ  آورد و ﺷﺎﺧﻪ ھﺎی ﺟﺎﻣﺎﻧﺪه از ﺑﮫﺎر را ﻧﻮازش ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ، اﯾﻦ ﻓﻘﻂ ﻧﺎم ﺗﻮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻟﺒﮫﺎی ﺗﺮک...
21 فروردين 1393

تاريخ آشنايي

ﺳﻼم امير علي  ﺟﺎن ؛ ﺣﺎﻟﺖ ﭼﻄﻮره پسر زﯾﺒﺎی ﻣﻦ  ﺧﻮﺑﯽ ؟ ﻧﻤﯽ دوﻧﻢ اﯾﻨﺒﺎر ﭼﮕﻮﻧﻪ  آﻏﺎز ﮐﻨﻢ ! 42 روزه ﮐﻪ ﺑﺼﻮرت ﻋﻠﻨﯽ ﭼﯿﺰی از دﻟﻢ ﻧﻨﻮﺷﺘﻢ و اينو  ھﻢ ﺧﻮب ﻣﯽ دوﻧﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﺻﺒﺮت ﻟﺒﺮﯾﺰ ﺷﺪه از ﻧﺒﻮدنام .  ﺷﺎﯾﺪ در اﯾﻦ ﻣﺪت ﺑﺎ كسي ديگه ھﻢ درد دﻟﯽ ﻧﮑﺮده ﺑﺎﺷﻢ ، اﻣﺎ در  ھﻤﯿﻦ ﻧﺒﻮدنهاي ﮔﺎه و ﺑﯿﮕﺎھﻢ دلنوشته هايي در ذهن داشتم ولي وقت كافي براي تايپش نداشتم، به خاطر همين اكنون اين مطالب رو برات به يادگار مي گذارم . پسر ﻋﺰﯾﺰم ؛پسر ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ از ﺟﺎﻧﻢ ؛ در روز تولدت نتونستم برات مطلبي بنويسم ، به خاطر مريضي دختر عمو فاطمه ، كه خدا رو شكر فاطمه هم خوب شد . خدارو صد هزار مرتبه شكر. سيزدهم بهمن ، ﺗﺎرﯾﺦ آﺷﻨﺎئيه كه اونو توذھﻨﻢ ﻣﺮور ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...
19 فروردين 1393

حس وظيفه

امير علي ﺟﺎن ؛ دوﺳﺖ دارم وﻗﺘﯽ ﺑﺰرگ ﺷﺪی ، آﻧﻘﺪری كه ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﺧﻮب و ﺑﺪ رو از ھﻢ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪي ،به همه  ﺑﮕﻮﯾﯽ كه ﭘﺪرو مادرم ﺑﺮای ﻣﻦ در ﺳﺎﻟﮭﺎی اول زﻧﺪﮔﯿﻢ ، زﺣﻤﺘﯽ ﻧﮑﺸﯿﺪه و آنچه اﻧﺠﺎم داده اند ، از ﺳﺮ وظيفه ﺑﻮده اﺳﺖ ، ﺗﺎ همه ﺑﻔﮭﻤﻨﺪ ، وﻗﺘﯽ ﻣﮭﻤﺎﻧﯽ را دﻋﻮت ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ، ﺗﻤﺎم ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﺶ ﺑﺎ ﻣﯿﺰﺑﺎن  اﺳﺖ ، نه اينكه ﺑﺮ ﺳﺮ او ﻣﻨﺖ ﻧﮭﻨﺪ كه ﻣﺎ ﺑﺮای ﺗﻮ ﻓﺮش ﻗﺮﻣﺰ ﭘﮭﻦ ﮐﺮده ﺑﻮدﯾﻢ . دوﺳﺖ دارم وﻗﺘﯽ ﺑﺰرگ ﺷﺪی به همه ﺑﮕﻮﯾﯽ اﯾﻦ روزھﺎ ، ﺣﻖ داﺷﺘﯽ در ﻗﺎﻟﺐ ادب ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﻨﯽ ، ﺑﭽﮕﯽ ﮐﻨﯽ ، زﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮری ، ﺑﺮﺧﯿﺰی و ﺑﺎز ﺑﺪوی ، و ﺣﻖ داﺷﺘﯽ اﻧﺘﻈﺎر ديدنمون رو ﭘﺲ از ﯾﮏ روز  ﮐﺎری ﺑﮑﺸﯽ ، و ﺑﺮ روی دوﺷمون ﺗﺎ اوج آسمون ﭘﺮواز ﮐﻨﯽ ، ﺑﺮای ﺑﺎزﯾﮭﺎی ﺑﭽﮕﺎنه ﺑﮭﺎنهﮔﯿﺮی ﮐﻨﯽ  و ﺧﻮدت رو ﺑﺮام...
6 اسفند 1392