امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

حس وظيفه

امير علي ﺟﺎن ؛ دوﺳﺖ دارم وﻗﺘﯽ ﺑﺰرگ ﺷﺪی ، آﻧﻘﺪری كه ﺗﻮﻧﺴﺘﯽ ﺧﻮب و ﺑﺪ رو از ھﻢ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪي ،به همه  ﺑﮕﻮﯾﯽ كه ﭘﺪرو مادرم ﺑﺮای ﻣﻦ در ﺳﺎﻟﮭﺎی اول زﻧﺪﮔﯿﻢ ، زﺣﻤﺘﯽ ﻧﮑﺸﯿﺪه و آنچه اﻧﺠﺎم داده اند ، از ﺳﺮ وظيفه ﺑﻮده اﺳﺖ ، ﺗﺎ همه ﺑﻔﮭﻤﻨﺪ ، وﻗﺘﯽ ﻣﮭﻤﺎﻧﯽ را دﻋﻮت ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ، ﺗﻤﺎم ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﺶ ﺑﺎ ﻣﯿﺰﺑﺎن  اﺳﺖ ، نه اينكه ﺑﺮ ﺳﺮ او ﻣﻨﺖ ﻧﮭﻨﺪ كه ﻣﺎ ﺑﺮای ﺗﻮ ﻓﺮش ﻗﺮﻣﺰ ﭘﮭﻦ ﮐﺮده ﺑﻮدﯾﻢ . دوﺳﺖ دارم وﻗﺘﯽ ﺑﺰرگ ﺷﺪی به همه ﺑﮕﻮﯾﯽ اﯾﻦ روزھﺎ ، ﺣﻖ داﺷﺘﯽ در ﻗﺎﻟﺐ ادب ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﻨﯽ ، ﺑﭽﮕﯽ ﮐﻨﯽ ، زﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮری ، ﺑﺮﺧﯿﺰی و ﺑﺎز ﺑﺪوی ، و ﺣﻖ داﺷﺘﯽ اﻧﺘﻈﺎر ديدنمون رو ﭘﺲ از ﯾﮏ روز  ﮐﺎری ﺑﮑﺸﯽ ، و ﺑﺮ روی دوﺷمون ﺗﺎ اوج آسمون ﭘﺮواز ﮐﻨﯽ ، ﺑﺮای ﺑﺎزﯾﮭﺎی ﺑﭽﮕﺎنه ﺑﮭﺎنهﮔﯿﺮی ﮐﻨﯽ  و ﺧﻮدت رو ﺑﺮام...
6 اسفند 1392

دعا براي سلامتي فاطمه دو ست داشتني

  ﺳﻼم امير علي جان ؛ اومده ﺑﻮدم ﯾﮏ ﭼﯿﺰھﺎﯾﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ، درﺳﺖ ﯾﺎدم ﻧﯿﺴﺖ .به ﮔﻤوﻧﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ از اﯾﻦ ﭼﻨﺪ روز ﻏﯿﺒﺘﻢ  ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ و ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ از ﺧﻨﺪه ھﺎیِ روز گذشته تو كه مصادف بود با تولد چهار سالگيت ، ﺷﺎﯾﺪ ھﻢ اومده ﺑﻮدم بگم ﺗﺎ اﻧﺘﮭﺎی ﺟﺎده زﻧﺪﮔﯿﻢ دوﺳﺘﺖ دارم و دﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاد در ﺧﻨﺪه ھﺎ و ﮔﺮيه ھﺎﯾﺖ ﮔﻢ بشم و در ﺑﻮی ﺧﻮﺷﺖ ﭘﯿﭻ و ﺗﺎب ﺑﺨﻮرم . ﻣﺎﺗﻢ ﺑﺮده اﺳﺖ ، اﻧﮕﺎر ھﺰار جمله نگفتهﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪه و ﻣﻨﺘﻈﺮ ھﺴﺘﻨﺪ كه اﻧﮕﺸﺘﮭﺎﯾﻢ از اﺳﺎرت  رھﺎﯾﺸﺎن ﮐﻨﺪ . واژه ھﺎی زﯾﺎدی را به ﺧﺪﻣﺖ ميﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺧﻠﻖ ﮐﻨﻨﺪ ، اما نميشد كه نميشد. ﻣﺎﺗﻢ زدﮔﯽ اين روزاي ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺟﺪﯾﺪی ﻧﯿﺴﺖ ، ﺧﻮب ﺑﺨﺎﻃﺮ دارم اين  ﻟﺤﻈﺎت ﺷﻮﻣﯽ رو كه ﺑﺮای ﺣﯿﺎت دختر عمو فاطمه دﺳﺖ به داﻣﺎن اﻣﺎم رﺿﺎ و ...
15 بهمن 1392

پند زندگي

اﻣﺸﺐ ﺧﻮاﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑَﺮَد ، ﺑﻪ ھﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺟﺰ ﺗﻮ ، ﻟﺤﻈﻪ ھﺎ  رو ﭘﺲ ﻣﯽ زﻧﻢ و ﺑﻪ دﻧﺒﺎل دو ﮔﻮش ﺷﻨﻮا ھﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﻤﯽ ازھﻮای  ﺑﺎروني دﻟﻢ ﺑﮕم ، اﻣﺎ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ بهتر از دﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮات ﺗﻮ   ميتونه باعث آرامشم باشه ؟! .  آرامشي كه ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ روزی ﺑﺮسه ﮐﻪ اﯾﻦ  كلمات ﮐﺞ و ﻣﺎوج روﺑﺨﻮﻧﯽ اﯾﻨا رو ﺣﺴﯽ ﺑﻨﺎم ﺣﺲ ﭘﺪراﻧﻪ ام ميگه ، ھﻤون اﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎر ميشه از ﺧﻮاﺳﺘﻦ ﺗﻮ و خالي ميشه از نبودنت. پسر ﻋﺰﯾﺰم ؛ اﮐﻨﻮن ﮐﻪ ﺗﻦ ﺗﺒﺪارت رو ﺑﻪ بهبودي ﮔﺬاﺷﺘﻪ و ﻣﻦ و مامانيﺗﺎب ﺗﺤﻤﻞ  ﭼﺸﻤﺎتو پيدا كرديم، ميخوام ﺳﮑﻮﺗﻢ رو ﺑﺸﮑﻨﻢ . ميخوام  ﺧﺮد بشم ﺗﺎ ﺑﺎر ديگه ﺷﺎھﺪ آب ﺷﺪﻧﺖ ﻧﺒﺎﺷﻢ ، ﺑﺮای ﻣﻦ ﺳﺨته اﻃﻠﺴﯽ دﻟﻢ ﭘﮋﻣﺮده بشه و دﯾﮕﺮان ﺑﯽ ﺗﻔﺎوت ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺑﺮای ﻣﻦ&nb...
28 دی 1392

كودك بمون

سلام امير علي جان ؛ منتظرت بودم ، خوش اومدي به دفتر مشقم ، میدونستم اگر هیچ شب دیگه اي به سراغم نیایی لااقل امشب رو كه گيتار ، دست بابايي ديدي مياي پيشم تا صداي اونو دربياري و بعدش بگي نيگا كن بابايي من دارم گيتار ميزنم . برای همین حرفهای ناگفته زیادی دارم . اینگونه راحت تر می تونم درد دل کنم و یا بهتر می تونم حرفهایی رو بگم که در عالم بچگی طرفداران بیشتری داره . بین خودمون باشه گاهی اوقات به تو غبطه می خورم و خنده داره اگه بگم دوست دارم جای تو باشم ، جای خودِ خودِ تو .  جای کودکی معصومانه ات ، جایی که درهیبت کودکی هر کاری روانجام می دی و هیچ کس تو رومواخذه نمی کنه ، جایی که خندهاتو به بالاترین قیمت می خرند و صدای قدم های ت...
15 دی 1392

خاطره شب يلدا

  سلام امير علي جان، صدای تیک تاک ساعت می ياد زمان در حال گذره و یلدا دستهای پاییز رو در دستهاي زمستون می گذاره ، كاش يلدا فكري هم به حال دستهاي ما ميكرد. پسر گلم،  با اندكي تاًخيراين كامنت رو برات آپ ميكنم .امير علي جان من وماماني هميشه دلتنگ توئيم ستاره ها باز خونشون رو گم کردن و مهمون چشمای ما شدن. کاشكي برف بیاد...بشوره همه گله هارو....پاک کنه همه نگرانی ها رو. دوست داريم همین. امير علي جان تو حرف میزنی و من توی رویا هستم.  محو صورتت شدم.چقدر خدا این صورت رو زیبا آفریده.با انگشتم خطهای این نقاشی زیبا رو لمس میکنم. لبها....گونه ها.....چشم ها و ابروها.... خدايا براي همه چيز ممنونم.حالا میتونم چشم بسته صورتت رو نقاشی ...
11 دی 1392

يادداشتي بر سي ام آذر ( شب يلدا )

ﺳﻼم امير علي ﺟﺎن؛ ﻧﻤﯽ دوﻧﻢ ﮐﯽ و ﮐﺠﺎ اﯾﻦ جمله ها و متنها رو ﻣﯽ ﺧﻮﻧﯽ و ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ  دوﻧﻢ ﭼﻨﺪ ﺑﺎرميخواي ﻣﺮورﺷون كني ، ﺷﺎﯾﺪ ھﻢ دﻟﻨﻮﺷﺘﻪ  ھﺎمو ﻣﺜﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺳﺮد ﺷﺪه ای ﮐﻪ ﺧﻮرده ﻧﻤﯽ ﺷﻮد ، دور رﯾﺨﺘﻪ  ﺷﻮﻧﺪ ، ﮐﻪ اﻋﺘﻘﺎد دارم ﮐﻪ اگه اينكارو بكني ﺟﻔﺎ ﮐﺮده ای . ﺟﻔﺎ ﻧﻪ تنها  در ﺣﻖ ﻣﻦ ، ﺑﻠﮑﻪ در ﺣﻖ مامان مهربونت. ﺷﺎﯾﺪ اﯾﻦ روزا ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ و ﻗﺪرت ﻧﻘﺪ ﮐﺮدن وﻗﺎﯾﻊ رو ﻧﺪاﺷﺘﻪ  ﺑﺎﺷﯽ ، اﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤوم وﺟﻮدم ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ اﯾﻦ اﯾﺎﻣﯽ رو ﮐﻪ ماماني مهربون ﺑﺮای  ﻣﻦ و ﺑﺮای ﺗﻮ زﺣﻤﺖ ﻣﯽ ﮐﺸه . روزھﺎﯾﯽ ﮐﻪ او ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ظهرﻧﻘﺶ  كار كردن تو اداره رو ﺑﺮای بهتر شدن زندگيمون اﯾﻔﺎ ﻣﯽ ﮐنه و ﻋﺼﺮ ﺗﺎ ﺷﺎم ﻧﻘﺶ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﺎﻧﻪ داری  رو ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎرھﺎی ﻋﻘﺐ اﻓﺘﺎ...
8 دی 1392

تلاش براي آينده خانواده

ﺳﻼم امير علي ﺟﺎن ﺧﻮﺑﯽ پسر ﮔﻠﻢ ؟ اﯾﺎم ﺑﺮ وﻓﻖ ﻣﺮادت ھﺴﺖ ؟ ﺧﺪا روﺷﮑﺮ . منم  ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ، روزﮔﺎر روﻣﯽ ﮔﺬروﻧﻢ و ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﻣﺸكلات و  ﮔﺮﻓﺘﺎريها وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ رﺳﻢ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮب و ﺧﻮبﺗﺮ ﻣﯽ ﺷه .  ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮب ﻣﯽ ﺷه ﭼﻮن ﺗﻮ روتو ﻗﻠﺒﻢ دارم وﺣﺲ ﺧﻮب ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدن  در رگهام ﺟﺮﯾﺎن داره .  ﭼﺮا ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮب ﻧﺒﺎﺷه وﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺬاری دﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮاﺗﻢ ﺳﻔﯿﺪ  ﺑﻤوﻧه و ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ شي زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﮐﻠﻤﺎت ﺑﺎغ ﺑﮫﺸﺖ رو ﭘﯿﺸﮑﺶ ﺗﻮ  ﮐﻨﻢ . ﭼﺮا ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮب ﻧﺒﺎﺷه وﻗﺘﯽ ﺻﺪای ﺗﻮ دﻟﻨﺸﯿﻦ ﺗﺮين آوای دﻧﯿﺎ  ﻣﯽ ﺷه و ﺑﺮ ﺟﺎن و دﻟﻢ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨه. پسر ﮐﻮﭼﮏ ﻗﺼﻪ زﻧﺪﮔﯽ ام ؛ در ﺣﺎﻟﯽ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺳﺎﻋﺎت ﺑﺎﻣﺪاد روز سه شنبه بيست ششم آذرﻣﺎه ﻧﻮد و دو را ﺳﭙﺮی ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ از خواب بيدار شده اي و با او...
26 آذر 1392

بدون عنوان

سلام امير علي ﻋﺰﯾﺰم ؛ در چند روزي ﮐﻪ ﻧﺒﻮدم تا برايت مطلبي بنويسم ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدم ، ﮐﺠﺎی اﯾﻦ دﻧﯿﺎ ﮐﺴﯽ هست كه ﻣﺜﻞ ﻣﻦ وماماني ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ، از همه چيزشون بگذرن، ﺑﻪ  اﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رﺳﯿﺪم ﺑﺎد از ھﺮ ﻃﺮف ﮐﻪ ﺑﻮزه، ﺑﺮگ ﺳﺮاﻧﺠﺎﻣﺶ اﻓﺘﺎدنه  و ﻓﻘﻂ اﯾﻦ من و ماماني مهربون هستيم ﮐﻪ ﻓﺮاﻣﻮﺷﺖ ﻧﻤﯽ كنيم در ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺷﺎﯾﺪ روزی ﻓﺮاﻣﻮش بشيم . دﻟﻢ از روزی ﮐﻪ ﺗﻮ رو ميبينم ولي انگار نمي بينم ،به درد مياد و ازدﯾﺮ ﺑﻪ دﯾﺮ دﯾﺪﻧﺖ هم ھﺮاس دارم . اﮔه ﺑﺘﻮﻧﻢ در ﮔﻮﺷﻪ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺟﺎی دﻧﺠﯽ رو  ﺑﺮای ﺧﻮدم ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻢ ، زﻧﺪﮔيم ﺑﻪ ﺑيهودﮔﯽ ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ . پسر ﻋﺰﯾﺰم ؛ از ﻟﺤﻈﻪ زﯾﺒﺎی ﺗﻮﻟﺪت ، ھﻤﺮاه با ﺗﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ھﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ داﺷﺘم و  ھﺮ ﮔﺎه ﺣﺮﮐﺖ ﺟﺪﯾﺪی رو ياد ميگرفتي و ﯾﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ای از رﺷﺪ رو&...
1 آذر 1392

بهتر از ما كي ميدونه

  ﺳﻼم امير علي ﺟﺎن ؛ پسر روﯾﺎھﺎی ﻣﻦ ، خيلي وقته كه براتﻣﻄﻠﺒﯽ  ﻧﻨﻮﺷﺘم ، از ﺧﺪاﮐﻪ پنهان ﻧﯿﺴﺖ از ﺗﻮ ﭼﻪ پنهان ، در اﯾﻦ روزھﺎ ﮐﻪ ﺑﺮای ھﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎرمون ھﺴﺘﯽ و دستهايﮐﻮچيكت ﻧﻮازﺷﮕﺮ ﺻﻮرتمونه ، و ﺧﻨﺪه ھﺎی ﺑﯽ ﻏﺮورت رو ﺑﺎ اﺣﺴﺎس ﻧﺎب ﮐﻮدﮐﺎﻧﻪ ات ﺑﻪ ما ھﺪﯾﻪ ميدي دلتنگيمون كمتر و كمتر شده . اﮔﺮ اﺣﻮاﻻﺗﻢ رو در اولين روزھﺎی پاييز 92 ﺑﺨﻮاي بدوني ﺑﺎﯾﺪ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﯽ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ رو ﮐﻪ ﺑﺮات ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ و دﺳﺖ ﺑﮑﺸﯽ به ﮔﻮﻧﻪ ھﺎی  ﺧﯿﺴﻢ ﺗﺎ بفهمي اﯾﻦ اوﻗﺎت رو ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ .ﺗﺎ ﺑﺪوﻧﯽ شبهاي زندگيمو  ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﺮاﻏون ﻣﯽ ﮐﻨﻢ و آﺧﺮ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ رو ﺑﺎ ﺣﺮف  « ا ، م » و ﺑﻪ ﯾﺎد « امير علي » ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ. در اﯾﻦ روزھﺎ ﮐﻪ من و ماماني مهربون ﺗﻨهاﺗﺮ...
15 آبان 1392

روزهاي پاييزي

سلام امير علي جان ؛ چهاردهم آبانماه یکهزار و سیصد و نود و دو است که اين دلنوشته رو برات به تحریر در ميارم ، نمی دونم تو کی و کجا اینها رو می خونی ، اصلا هر وقت دلت خواست بخون ، اما حتما بخون تا بفهمم که يه روزي به ياد من بوده اي ، تابدونم بیخود به تعهداتم پافشاری نکرده ام .  در هر صورت خوشحالم که اینبار نیز دارم درمورد تو عزيز دلم مطلب مي نويسم ، بذار کفشهامو  در بیارم و مهمون خونه دلت بشم ، هرچند که قریب به 33 ماه است که ساکن کوی توام ، هوای تو بدجوری آرومم می کنه و تسکینم می ده . این روزا شايد همه بدونن که علاقه من و تو چقدر عمیق شده  و با تموم شیطنتات چقدر دوست دارم . پسر گلم امير علي جان ، تو این روزا که ابرهای تیره...
15 آبان 1392