امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

دل نوشته بابايي

سلام پسر گلم ،امير علي جان اینا رو برای تو می نویسم ، برای توئی که می دونم روزي اين مطالب رو مي خوني شاید يه روز كه بزرگ شدي مثل  این روزا نتونيم همدیگرو بغل کنیم و ببوسیم . شاید بعضي وقتا با تو بگو مگو کنم .شايد بعضي وقتا حرف همديگه رو نخونيم ، شايد يه روزايي از دست هم دلگير بشيم، شاید گاهی یادت بره اون روزایی رو که مثل یه عروسک تو دستاي من و ماماني به خواب می رفتی. شاید ، شاید و هزاران شاید دیگر ...اما  عزيز دلم باور کن هيچ وقت یادمون نمی ره این روزایی رو که با شنیدن صدای گریه ها و خنده هات از شوق به وجد می يايم وبه سمت تو دوان دوان میدويم . و یادمون نمي ره این شبایی رو که کنارتو ...
4 تير 1392

روز پدر

سلام امير علي جان در حالی برايت اين مطلب رو می نویسم که خيلي وقتا دلتنگ ديدارت ميشم و دوست دارم حضور گرمت رو بيشتر احساس كنم و این حال منو خوب می کنه حتی خوب تر از همیشه و درست مثل همون روزهای اولی که تو رو دیدم و عاشقت شدم، سخت مشتاق داشتن دستان گرم تو هستم پسرم . دستهايي که روزهای سخت بی قرارمو آروم می کنه .دستهايی که دلم می خواد روی چشمام بذارم و احساس كنم دستهاي گرم كوچولوتو. پسرك دوست داشتني من، زمان به وقت چشمان خوشگل تو ،سوم خرداد سال ١٣٩٢ شمسی و به عبارتی دیگر سيزدهم رجب  سال ١٤٣٤ قمری است . و نشانی دقیق ترش آنکه ، امشب شب میلاد فخر کائنات جهان ، الگوی شجاعت و شهامت ، حضرت علی (ع) است . و چه زیبا به نام « ...
30 خرداد 1392

لحظات ناب

سلام امير علي جان : امروز دوشنبه 27 خرداد سال 92 است و خوشحالم که باز هم فرصتي دست داد تا بتوانم برايت مطلبي به يادگار بگذارم .روزها در حال سپري شدن هستند و تو روز به روز بزرگتر ميشوي و بيشتر خودتو تو دل من و ماماني جا ميكني ، پسر گلم اين روزها هر وقت كه صدايت ميكنم مشتاقانه به طرفم مي آيي و خودتو تو بغلم رها ميكني و در كنار تو بودن احساس قشنگيه كه خيلي وقتا دلم براي اين لحظات تنگ ميشه. امير علي جان بودن در كنار تو هميشه باعث خوشحالي ما ميشه و چه شیرینه کسی را که دوست داري ، در هر زمان که صدايش كني در کنارت باشه و لحظاتت را قشنگ و زيبا کنه . امير علي جان پسر قشنگم امروز میخوام از تمام لحظه های با تو بودن صحبت کنم , لحظه های که با یادآوریشو...
30 خرداد 1392

احساس قشنگ

  سلام امیر علی جان امروز که مهمان دل تو هستم بیست ششمین روز از اسفندماه 91 است ، پسر گلم کم کم داریم روزهای پایانی سال 91 را پشت سر میگذاریم و به فصل بهار نزدیک میشویم، بوى بهارمی‌آید، بوى نوروزى پرشکوفه، هواى تازه ی این روزها و جوانه‌هاى روییده بر شاخه‌ها گواه رسیدن بهار است  بهار نغمه ی موزون باران است .  چقدر همه چیز ، زود می گذرد  و چقدر زود دیر می شود. امیر علی جان الان که در کنارم هستی ومن عاشقانه می خوانمت ، و با احساس قشنگی که نسبت به تو و  بابایی دارم  ، در این روزهایی که باید خداحافظی کنیم با سال 91  ، غصه ای ندارم وقتی دستانم در دستان توست و صدای ...
4 خرداد 1392

نوشته های یک مادر و پدر عاشق

  به همین سرعت بیست و هفت ماه از بودن پسر یکی یک دونه من گذشت.... بیست و هفت ماهی که با تمام سختی ها و مثل برق و باد گذشت و حسرت میخورم که چرا بیشتر ازشون استفاده نکردم.... دلم لک زده برای نوزادی امير علي جان و آروم بودنش و شیر دادن بهش.... عکسهاش رو که نگاه میکنم انگار ده سال پیش بوده.... زمان خیلی خیلی زود میگذره... و مسلما به همین سرعت هم بزرگتر خواهد شد و مدرسه خواهد رفت و .. و... و.. و دل من برای همین روزها هم تنگ خواهد شد که بتونم درآغوشش بگیرم و بدون دردسر تا میتونم ببوسمش و به خودم بچسبونمش... روزهایی که دیگه خبری از این آغوشها نیست... پس سعی میکنم همین روزها رو با تمام وجودم ببلعم و برای خودم و دلم حفظشون کنم.... روزهای دو تایی...
4 خرداد 1392

لحظه هاي ناب اين روزا

لحظات شیرین این روزا , روزایی که انقدر قشنگ و دوست داشتنی در حال سپری شدن هستن که دلم میخواد زمان متوقف بشه و تموم این روزا همینطور ثابت بمونه ای کاش میشد لحظه  لحظه های بودن با تو رو برای همیشه ثبت کرد  , وجود یه فرشته نازنین و شیرین زبون بهمون یادآوری می کنه که در همه حال شکرگزار خداوند بزرگ و مهربونی باشیم که همیشه نوازشگر قلب و روح و جسممونه , فرشته ای که این روزها صدای قشنگش طنین انداز زندگیمونه و معنی عشق و دوست داشتنو بیشتر از هر لحظه ای به ما می چشونه « فرشته ای که این روزا برامون بلبل زبوني مي كنه , قصه میگه , شعر میخونه و کاری می کنه که دل من و بابایی رو حسابی شاد ميكنه، اونوقته که از خوشحالی هر جا که هستیم و مشغول ...
27 ارديبهشت 1392

روز مادر

امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا. بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟ صبر و مهربونيتو  چطور تو ابعاد کوچيک ذهنم جا بدم؟  اون زمون که خط خطی های بی‌قراریمو با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگيو به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مونده .  و من بازم فراموش می‌کردم   محبت تشدید داره.  تو تموم مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من اومدی، بار ها به زمین افتادم و هر بار با مهربونی دستمو گرفتی.  آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط،  امید رو هرگز از یاد نبرم.   یادم نمی‌ره چه شب ها که تا صبح ب...
14 ارديبهشت 1392

بهار 92

این روزها که سال نو شده و من مدام در فکر اینم که برای پسر گلم از خاطرات تحویل سال نو براش بنویسم ، البته با کمی تاخیر، احساس می کنم  باید صدای نفسهایت را بنویسم .امیر علی جان درست از اولین روز عید مریض شدی از اون آنفلوانزای ویروسی که حسابی هم خودتو و هم ما رو اذیت کرد ،اونقدر حالت بد بود که حتی نتونستیم برای دید و بازدید خونه دوستان و آشنایان بریم و مجبور شدیم دوبار ببریمت بیمارستان و بعد از آزمایشهایی که ازت گرفتن خاطر جمع شدیم که خوشبختانه چیزیت نیست و فقط باید ازت مراقبت کنیم و خدا رو شکر حالت رفته رفته بهتر شد. امیر علی جان اکنون که 27 روز از بهار سال 1392 می گذرد ، به دیدنت اومدم تا نشون  بدم چقدر لحظه هامو  ...
31 فروردين 1392

روزهای بارانی

اولین دلنوشته رسمی سال جدید را در حالی برایت می نویسم که حال باران دیده‌ام بسیار خوب است و برای تجدید پیمان با تو سراپا آماده ام و می خواهم برایت تفسیر کنم آن لحظاتی را که تو در ذهنم تجسم می شوی و آرامش در من موج می زند .  همان لحظاتی که  خدا را التماس می کنم تا همه دنیا را ارزانی دیگران کند ، ولی تو را از من نگیرد ، که من بخاطر تو زندگی را دوست دارم و به خاطر روی زیبای تو ، نگاهم به سوی هیچ کس خیره نمی ماند و این بی نهایت ترین لذت من است .  پسردوست داشتنی ام ، سی و یک روز از فروردین ماه سال یکهزار و سیصد و نود و دو شمسی گذشته است . هر سال در این تاریخ زمان برای من متوقف می شود ، شاید برایم حرف ناگفته ای دارد از ...
31 فروردين 1392