امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

بدون عنوان

سلام امير علي ﻋﺰﯾﺰم ؛ در چند روزي ﮐﻪ ﻧﺒﻮدم تا برايت مطلبي بنويسم ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدم ، ﮐﺠﺎی اﯾﻦ دﻧﯿﺎ ﮐﺴﯽ هست كه ﻣﺜﻞ ﻣﻦ وماماني ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ، از همه چيزشون بگذرن، ﺑﻪ  اﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ رﺳﯿﺪم ﺑﺎد از ھﺮ ﻃﺮف ﮐﻪ ﺑﻮزه، ﺑﺮگ ﺳﺮاﻧﺠﺎﻣﺶ اﻓﺘﺎدنه  و ﻓﻘﻂ اﯾﻦ من و ماماني مهربون هستيم ﮐﻪ ﻓﺮاﻣﻮﺷﺖ ﻧﻤﯽ كنيم در ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺷﺎﯾﺪ روزی ﻓﺮاﻣﻮش بشيم . دﻟﻢ از روزی ﮐﻪ ﺗﻮ رو ميبينم ولي انگار نمي بينم ،به درد مياد و ازدﯾﺮ ﺑﻪ دﯾﺮ دﯾﺪﻧﺖ هم ھﺮاس دارم . اﮔه ﺑﺘﻮﻧﻢ در ﮔﻮﺷﻪ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺟﺎی دﻧﺠﯽ رو  ﺑﺮای ﺧﻮدم ﭘﯿﺪا ﮐﻨﻢ ، زﻧﺪﮔيم ﺑﻪ ﺑيهودﮔﯽ ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ . پسر ﻋﺰﯾﺰم ؛ از ﻟﺤﻈﻪ زﯾﺒﺎی ﺗﻮﻟﺪت ، ھﻤﺮاه با ﺗﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ھﺎﯾﯽ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ داﺷﺘم و  ھﺮ ﮔﺎه ﺣﺮﮐﺖ ﺟﺪﯾﺪی رو ياد ميگرفتي و ﯾﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ای از رﺷﺪ رو&...
1 آذر 1392

بهتر از ما كي ميدونه

  ﺳﻼم امير علي ﺟﺎن ؛ پسر روﯾﺎھﺎی ﻣﻦ ، خيلي وقته كه براتﻣﻄﻠﺒﯽ  ﻧﻨﻮﺷﺘم ، از ﺧﺪاﮐﻪ پنهان ﻧﯿﺴﺖ از ﺗﻮ ﭼﻪ پنهان ، در اﯾﻦ روزھﺎ ﮐﻪ ﺑﺮای ھﻤﯿﺸﻪ ﮐﻨﺎرمون ھﺴﺘﯽ و دستهايﮐﻮچيكت ﻧﻮازﺷﮕﺮ ﺻﻮرتمونه ، و ﺧﻨﺪه ھﺎی ﺑﯽ ﻏﺮورت رو ﺑﺎ اﺣﺴﺎس ﻧﺎب ﮐﻮدﮐﺎﻧﻪ ات ﺑﻪ ما ھﺪﯾﻪ ميدي دلتنگيمون كمتر و كمتر شده . اﮔﺮ اﺣﻮاﻻﺗﻢ رو در اولين روزھﺎی پاييز 92 ﺑﺨﻮاي بدوني ﺑﺎﯾﺪ ﻟﻤﺲ ﮐﻨﯽ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ رو ﮐﻪ ﺑﺮات ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ و دﺳﺖ ﺑﮑﺸﯽ به ﮔﻮﻧﻪ ھﺎی  ﺧﯿﺴﻢ ﺗﺎ بفهمي اﯾﻦ اوﻗﺎت رو ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ .ﺗﺎ ﺑﺪوﻧﯽ شبهاي زندگيمو  ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﺮاﻏون ﻣﯽ ﮐﻨﻢ و آﺧﺮ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ رو ﺑﺎ ﺣﺮف  « ا ، م » و ﺑﻪ ﯾﺎد « امير علي » ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ. در اﯾﻦ روزھﺎ ﮐﻪ من و ماماني مهربون ﺗﻨهاﺗﺮ...
15 آبان 1392

روزهاي پاييزي

سلام امير علي جان ؛ چهاردهم آبانماه یکهزار و سیصد و نود و دو است که اين دلنوشته رو برات به تحریر در ميارم ، نمی دونم تو کی و کجا اینها رو می خونی ، اصلا هر وقت دلت خواست بخون ، اما حتما بخون تا بفهمم که يه روزي به ياد من بوده اي ، تابدونم بیخود به تعهداتم پافشاری نکرده ام .  در هر صورت خوشحالم که اینبار نیز دارم درمورد تو عزيز دلم مطلب مي نويسم ، بذار کفشهامو  در بیارم و مهمون خونه دلت بشم ، هرچند که قریب به 33 ماه است که ساکن کوی توام ، هوای تو بدجوری آرومم می کنه و تسکینم می ده . این روزا شايد همه بدونن که علاقه من و تو چقدر عمیق شده  و با تموم شیطنتات چقدر دوست دارم . پسر گلم امير علي جان ، تو این روزا که ابرهای تیره...
15 آبان 1392

بازﮔﺸﺖ به دوران ﮐﻮدﮐﯽ...

 سلام امير علي جان   دل نوشته اي  از خاطرات بابايي رو برات آپ كردم تا بعدها كه بزرگتر شدي و اين متنها رو خوندي شايد دوست داشته باشي بدوني دوران كودكي بابايي چطوري بوده پس اين مطالب رو خوب بخون شايد يه روزي به دردت بخوره. بخش ﻋﻈﯿﻤﯽ از وﺟﻮدم ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﺧﺎﻃﺮاﺗﻤﻪ، ﺧﺎﻃﺮات دوران ﮐﻮدﮐﯽ ام، ﻧﻮﺟﻮاﻧﯽ ام، ﺧﺎﻃﺮات ﻣﺤﻠﻪ ای ﮐﻪ ﺗﻮش ﺑﺰرگ ﺷﺪم، ﻗﺪ ﮐﺸﯿﺪم، ﻣﺪرﺳﻪ رﻓﺘﻢ، ﺧﺎﻃﺮات ﺧﻮﻧﻪ پدري توي شهرك الله اكبركه هنوزم پدر و مادرم اونجا زندگي ميكنن ﮔﺬﺷﺘﻪ ای ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ھﻤﻪ ی ھﻮﯾﺖ ﻣنو ﺑﺎ ﺧﻮدش ﺑﻪ ھﻤﺮاه داره،ﮔﺬﺷﺘﻪ ای ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ زﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ و ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎت زﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺑﻮده و ھﺴﺖ. وﻗﺘﯽ ﺑﺎ پسراي ھﻤﺴﺎﯾﻪ ﻏﺮق در ﺑﺎزی ﮐﻮدﮐﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﺪم، ﻗﺎﯾﻢ ﻣﻮﺷﮏ، ﮔﺮﮔﻢ ﺑﻪ ھﻮا....
26 شهريور 1392

به ياد اولين نگاه

سي و يك ﻣﺎه ﮔﺬﺷﺖ. دو ﺳﺎل و هفت ﻣﺎه از اوﻟﯿﻦ ﻟﻤﺲﮔﺮﻣﺎی ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ، ازاوﻟﯿﻦ ﺗﻼﻗﯽﻧﮕﺎه ﻣﻦ و ﺗﻮ ، از اوﻟﯿﻦ در آﻏﻮش ﮔﺮﻓﺘﻨﺖ ، از اوﻟﯿﻦ ﻃﻨﯿﻦ ﺻﺪای ﮔﺮﯾﻪ ات،البته تو اصلاً اهل گريه نبودي  ﮔﺮﯾﻪ ای ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻧﺶﻣﻦ ھﻢﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ اﻓﺘﺎدم.ﭘﺴﺮﮐﻢ ؛ ﻋﺸﻘﻢ ، آراﻣﻢ ، دو ﺳﺎل و هفت ماه  اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ھﻤﯿﻢ ﮐﻨﺎر ھﻤﯿﻢ ، ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﻔﺲﻣﯿﮑﺸﻢ ، ﻣﯽﺑﺎﻟﻢ و ھﺮ روز ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮم.ﻣﺎﯾۀ آراﻣﺸﻢ ، ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺗﻮ آﻧﻘﺪر در ذره ذره وﺟﻮدم رﯾﺸﻪ دواﻧﺪه ﮐﻪ ھﺮ ﻟﺤﻈﻪ دورﯾﺖ ﮐﻼﻓﻪ ام ﻣﯿﮑﻨﺪ ؛ دﻗﯿﻘﻪ ھﺎﯾﯽ ﮐﻪ در ﮐﻨﺎرت ﻧﯿﺴﺘﻢ ذھﻨﻢ و ﻗﻠﺒﻢ ﻣﺎﻻﻣﺎل ازﺗﻮ و ﺑﻮدنﺑﺎ ﺗﻮ اﺳﺖ. اﻣــﯿــﺪ دﻟــــــــﻢ: امير علي جان اﻻن دﻗﯿﻘﺂ 934 روزه ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ، ﻣﯿﺸﻤﺎرم ﺗﺎ ﺑﺪوﻧﯽ ﺷﮑﺮ ﮔزارﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدنﺑﺎ ﺗﻮام.ﺑﺰرﮔﺘﺮﯾﻦ ﻟﺬت زﻧﺪﮔﯿﻢ...
16 شهريور 1392

روزهاي كودكي

اي كاش هميشه در دوران بچگي مي مانديم جايي كه تنها صدايي كه آراممان ميكرد صداي دلنواز مادر بود ، جايي كه تنها نگاهي كه به ما نشان ميداد كه چون كوه در پس تو ايستاده ام نگاه پر صلابت پدر بود ، جايي كه شيريني لحظه هاي ناب كودكي هميشه به يادگار مي ماند ، جايي كه صداي بازي فوتبال و هفت سنگ و الك دو لك و .... در فضاي كودكيم مي پيچيد ، جايي كه مي توانستي راحت بخندي واشك همه رو در بياري( چون من خيلي شلوغ بودم ) ، جايي كه محبتها و دوست داشتنها در چهره بود و قلبها سرشار از عشق ، جايي كه آخر بازي كودكانه مان به دور كرسي مادرجون و گوشواره گيلاس هاي درخت خانه آقا جون ختم ميشد ، چه خوب بود دوران كودكيمان و چه زود گذشت لحظه هاي فرشته بودنمان و اي كاش ميشد د...
31 مرداد 1392

خداحافظ ماه خوب خدا

خداحافظ ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا،  خداحافظ ای گرامی ترین اوقاتی که ما را همنشین و یار بودی. ای بهترین ماه در همه روزها و ساعت ها. خداحافظ ای ماه دست یافتن به آرزوها ای ماه سرشار از اعمال شایسته بندگان خدا. خداحافظ ای همدم ما که چون بیایی شادمانی و آرامش بر دل ما آوری و چون بروی رفتنت دردناک. خداحافظ ای که با بودنت شیطان از من رهانیده و فردا که می روی با وسوسه های شیطان چه کنم؟   خداحافظ ای ماه توبه ای ماه آشتی ماه سرور و شادمانی مومنان. خدا حافظ ای همسایه ای که با بودنت دل های ما رقیق شده بود و از گناهانمان کاسته بود. ولی نمی دانم با رفتنت چگونه خودم را حفظ کنم . خداحافظ ای ماهی که تا تو بودی امنیت و ...
30 مرداد 1392

باغ پرندگان

 شنبه 19/5/1392 قبل از ظهر به اتفاق همه خاله ها به جز خاله نرگسينا رفتيم  باغ پرندگان ، واقع در شرق پارک لویزان که خیلی جای قشنگ و باصفایی بود وقتی وارد شدیم ابتدا یه حوضچه آب بود بعد تو جای جای مختلف قفس پرنده ها رو گذاشته بودن امير علي جان با دیدن پرنده ها خیلی ذوق زده شده بودي و تند تند می پرسيدي اين چيه اون چيه. کم کم که جلو رفتیم دیدیم تعدادی از پرنده ها آزاد و بدون قفس هستند مثل طوطی ، طاوس ، کبک و ... که این بیشتر باعث خوشحالي تو شد ه بود و دوست داشتي پرنده ها رو دنبال كني و وقتی پرنده ها فرار می کردن ، مدام ميگفتي كجا رفتن، ،  این باغ طوری ساخته شده که از قسمت بالا به پائین شیب داره و از طریق عبور از جاده و گل کار...
30 مرداد 1392

تشكر از خواهر مهربونم

،امير علي جان پسر قشنگم قصه زندگی ما خیلی عجیبه. گاهی فکر می‌کنم اگر برای هر کدوم از ما خاطرات بزرگسالیمون رو تو بچگیا تعریف کنند، فکر می‌کنیم که این هم یکی از قصه‌های کتابهاست. اما خود کودک من حالا می‌دونه که اینطور نیست، همه اینها واقعیت داره و زندگی خیلی زیبا و هنرمندانه آهسته آهسته ما رو بالا و پایین می‌بره و کوچه پس کوچه‌های رویایی و اسرارآمیزش رو نشونمون میده یکی از همین کوچه‌ها، کوچه مادریه، مادر شدن و یهو دیدن خودت جلوی یه بچه که تقریبا دو سال و هفت ماهه كه اومده تو زندگیت. بعد وقتی فکر می‌کنی به اون روزهای آخر بارداری و حس خستگی و انتظار و اینکه همه اونها الان فقط یه خاطره شده ...
30 مرداد 1392