امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

حس خوب

بگذار و بگذر ... هر روز و هرشب تمام نداشته هام رو مرور میکنم تا یادم بمونه که چه چیزهایی نداشتم و الان دارم ... ياد گرفتم  هیچوقت به داشته هام تو زندگی دل خوش نکنم و حسرت نداشته هام رو  نخورم ... ياد گرفتم  گاهی ببینم و دل نبندم ..بگذارم و بگذرم .تمام تلاشم اینه که اینها رو به امير علي هم یاد بدم . خداي مهربونم گاهی که دلم از این و اون و اطرافيان نزديكم ميگيره فقط و فقط به آسمان مینگرم و کمی با تو درد دل میکنم . خدا جون اينو ميدونم كه بیشتر از همیشه به تو نیاز دارم ...  برای بودن,   گاهی لازم است که نباشی!   شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد...   و دوری همیشه دلت...
15 مرداد 1392

بازيكن منچستر

 پسر گلم،  تو بهترین منظره ازتمام دنیای من وماماني هستی.   کارسختیه درموردبزرگترین اتفاق زندگیت صحبت کنی ولی چون قراره این دست نوشته نشانه عشق یک پدر به پسرش باشه پس خطاب به تو می نویسم امیر علی عزیزم ، اینقدر از آمدنت خوشحالم که تمام نمازهایم را به شکرانه وجود تومی خوانم وممنونم ازتوکه حس زیبای پدربودن رو به من هدیه کردی وممنونم ازماماني مهربون وفداکارت که فقط خدامیدونه چقدر به خاطر تو زحمت می کشه.خلاصه از ماماني هرچی بگم کم گفتم.پس بذاربرای اینکه حقش ضایع نشه هیچی نگم وقضاوت رو به خودت واگذارکنم تاوقتی که بزرگ بشی.راستی بذار از آرزوی قبلی وقلبی خودم هم بگم که (( انشاا..خداعاقبتت رو ختم به خیرکنه و تو رو محب واقعی ا...
15 مرداد 1392

آرزوي مادر

سلام عزیز دلم !امير علي مامان  ! روز به روز شیرین تر و دوست داشتنی تر ازقبل می شی و منو میبری به روزهای خوش کودکی و نوجوانی خودم . عاشق دست ماماني شدي و مياي بازوي ماماني رو ميگيري و حسابي فشارش ميدي بعدشم ميگي:ماماني عاشق دستتم، انقدر بازوهامو فشار دادي كه دستام درد ميكنه . وقتي تو رو ميبينم ياد روزهای خوش و شیرین بازی و سرگرمی و شیطنتهای کودکانه که تمام دلخوشیمون بود مي افتم . گل قشنگم !  این نامه یا بهتره بگم این حرفها فقط و فقط برای خود تو نوشته شده و مختص خودته ! پس حسابی گوش کن و همه رو به خاطر بسپار . این حرفها و نکته ها برای تو پسرک شیطون و بازیگوش خودمه که فعلا هیچ  ...
12 مرداد 1392

شب قدر، شب یلدای عاشقان

امشب ایوان نجف را غم گرفته                                                      شاید فاطمه درآن ماتم گرفته خداوندا می خوام دوباره متولد بشم این شب ها بهترین زمان برای تولدی دوباره است خدایا وقتی به گناهانم ،زندگیم ،خطاهایم ،سخنان گزافه ام  فکر می کنم دلم می گیره وقتی به سیرت گناه آلودم و به خیانت هایی که در حق خودم روا داشت...
7 مرداد 1392

صدای یک پرواز

سلام امير علي جان هروقت دلم به وسعت روزهاي گرم تابستون می گیره و از تمام ستاره های خاموش آسمون ناامید می شم ، هروقت ثانیه های علاقم  سنگین تر از قبل قدم برمی دارن و شوق داشتن پسرك خوشگلي مثل تو، از خود بیخودم می کنه به سراغت می يام ، هرچند نرم و آهسته . دلنوشته هامو دوباره ميخونم ، تا جون دوباره اي بگيرم وروح و روانم تازه تر ميشه وقتي تو رو نوازش ميكنم. بعضاً نظرات وبلاگت رو چند بار می خونم و از ابراز لطف دوستان عزيزم خوشحال كه اين همه منوشرمنده ميكنن. پسر عزيزم، هروقت خوندن و نوشتن رو ياد گرفتي و هرزمان به این دلنوشته ام رسیدی به دقت بخون تا اگه روزی ازت پرسیدن پدرت به چه دليل برایت می نوشت ، دلیل محکمی داشته باشی . بذار...
31 تير 1392

سه دوست، سه يار، سه رفيق

سلام امير علي جان این روزا تجربه جدید دیگه ای از مادر بودن به سراغم اومده , یه تجربه قشنگ , یه تجربه خوب  و دوست داشتنی , این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای دلم هواتو میکنه , این روزا با شنيدن صدای قشنگت پشت تلفن کلی تو ابرا سیر می کنم راستی عزیز دل مامان چقدر آقا شدی , چقدر خوب خودت با ماشين پليست كه تازه برات خريدم بازی میکنی خيلي وقتاهم باید حتماً من يا بابايي باهات بازی كنيم ولی بيشتر اوقات وقتی میبینی من کاردارم دیگه میری تو اتاقت و با ماشينها و موتورهاي خودت بازی میکنی این برای منه مادر خیلی خیلی لذت بخشه تازه سوار ماشين پليست ميشي و اونو ميبري جلوي يه رستوران پارك ميكني بعدش مياي بهم ميگي ماماني ماشينمو جلوي رستوران پارك كر...
23 تير 1392

دل نوشته ی ماه مبارک رمضان

 سلام به ماه مبارك رمضان  میشه بوی  رمضان رو که  تمام  فضای دل رو پر کرده رو استشمام کرد . اگه یک قدم ...یک پله.... با اخلاص برداریم مثل بنده های مخلصش به رمضان واقعی  مي رسیم. قربون این خدا برم دوباره این فرصت رو برای بنده هاش به وجود آورد تا کاسه های گدائیشون رو به طرفش دراز کنند،خدائی خیلی مهربونه، کاش یه ذره قدر بدونیم. امير علي جان در ماه رمضان مهمانی بزرگی هست که خدا برامون تدارک دیده و ما هم اگرخداقبول کنه یکی ازمهمانان خدا محسوب می شیم. امير علي جان ميدوني با شنیدن ماه رمضون یاد چی می افتم من که بچه تر بودم با شنیدن ماه رمضون یاد زولبیا بامیه می افتادم&...
22 تير 1392