امير عليامير علي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات خوب امیر علی

امير علي جان: امپراطور كوچولوي مامان وبابا

روز ميلادت مبارك اى ستاره ى آسمان قلبم تو اى تك واژه ى پر معناى وجودم چه خوش اومدى تا منومتحیر کنی تو روز تولدت، امیر علی جان منی که با هر ثانيه طلوع چشمانت غروبى غم انگيز در دلم رخ مى دهد گاه و بى گاه به اين مى انديشم كه تو الان داری چیکار میکنی ، یا به قول خودت که میگی مامانی ( من دارم چیکار میکنم ویا با اون لحن زیبات میگی مامانی من دارم کجا میرم ) به اين مى انديشم كه خدا چه زیبا تو رو متولد كرده تا روزى چنان مرا عاشق كنى كه با هر لحظه نديدنت ديوانه وار دلم برات یه ذره بشه!چه زیبا تو را خلق كرده تا نگاهت وجودموتسخير كنه و لبخند قشنگت چشامو گریون کنه و هرچه در توست همه و همه آنقدر خوش و نيكوست كه جز تپش قلبم چيز ديگرى ندارد... روز تولدت شاد...
14 اسفند 1391

تولدت مبارك امير علي جان

امشب شب ما غرق گل و شادی و شوره               از جشن ستاره آسمون یه پارچه نوره   امشب خونمون پر از طنین دلنوازه                         تو کوچه پر از نوای دلنشین سازه عزیزم هدیه ی من برات یه دنیا عشقه                    زندگیم با بودنت درست مثلِ بهشته   تو خونه سبد سبد گلهای سرخ و میخک                عزیزم دوسِت دارم تولدت مبارک                              ...
14 اسفند 1391

امير علي جان : نبض زندگي

  چند وقتيه از پيشرفت هاي خارق العاده ت ننوشتم. كارايي كه ميكني و حرفايي كه چشمامونو از شدت تعجب گرد و قلمبه ميكنه. اصطلاحات بامزه اي كه نميدونيم از كجا پيدا ميكني اين حرفارو قر و عشوه هاي وقت صحبت كردن و زبان بدنت كه عجيب شيرينه و با شيرين زبونيات كاملاً همخوني داره. چسبيدنات به من و عشقولانه هاي مادر و پسري و چه بسا بيشتر از اون پدر و پسري. كاميون سواري و تبحرت تو گازدادن و و جابجا شدنت روي كاميون و حيوناتو سوار كاميونت كردن.  و جيغ و هوراهاي شاد بچه گانه. بپر بپرهاي جفت پاروي توپهاي كوچولوي رنگي و از شدت خوشي ذوق كردن و ريسه رفتن. بعضي وقتها هم سوار كاميونت ميشي و ميگي حسين بيا منو هل بده بازيهاي خيالي و در رأس اونا سوار دوچرخه ...
14 اسفند 1391

همه وجودم امير علي جان

                   خدا را شكر مي كنم برای مالیاتی که پرداخت میکنم  چون به این معناست که شغلی دارم. براي شلوغي و كثيفي خانه بعد از مهمان چون يعني دوستاني دارم كه پيشم ميان   برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن چون یعنی غذا برای خوردن دارم.  برای سایه ای که شاهد کار منه چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.  برای پنجره هایی که بایدتمیز بشه و ناودانهایی که باید تعمیر بشه چون یعنی خانه ای برای زندگی کردن دارم    برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و  وسیله نقلیه دارم ...
14 اسفند 1391

ستاره زندگیمون ، امیر علی

چقدر داشتن تو زیباست امیر علی جان روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی. همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این همه عشق، تمام لحظه های زندگیت همواره زلال باشد ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،کودکیت و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت پسر گلم.میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت  امیر علی جان تو را دوست دارم در این حال و هوای زمستانی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادم...
14 اسفند 1391

خاطره عشق

  پسر گلم امير علي جان يكي يكدونه مامان تمام ثانیه های عمرم به تو تعلق داره و هر ثانیه بیشتر از ثانیه قبل دلداه و عاشق تو میشم ... نمی تونم حتی یه لحظه دوری تو تحمل کنم ... اونقدر احساس وابستگی ام به تو زیاد شده که حتی زمانهائی که در خواب ناز به سر می بری بازم دل مامانی برات تنگ میشه و میام بالای سرت و لحظاتی را به تو خیره میشم و اونجاست که باز هم خدایم را بخاطر وجود نازنینت در زندگی ام شکر می کنم ... آری عزیزم روزهای مادرانه را با تو می گذرونم و هر لحظه اش برایم خاطره ای بس شیرین و فراموش نشدنی است ... روزهای مادرانه یکی پس از دیگری می گذرند و من شاهد هر لحظه اش هستم ... می بینم که پسرک ملوسم چگونه از پهلوئی به پهلوی دیگر می غلت...
30 بهمن 1391

پارك آزادگان

اينم يه عكس خوشگل تو پارك آزادگان.                                                                                                                                                                         &n...
17 بهمن 1391

تولد دو سالگي

 تو یک رویایی امير علي جان که حقیقت داشتنت معرکه است ، داشتن یکی مثل تو معجزه است ،امروز روز میلاد دوباره تو است و من خیلی خوشبختم از اینکه مال منی… جز این احساسات چیزی در دلم نمانده ، این هدیه تا آخر عمرم در دلم مانده که دوستت دارم و قلبت این شعر عاشقانه را تا آخرش خوانده …. شعری با عطر احساست ، به لطافت دستانت، به زیبایی چشمانت ، هدیه من به تو در روز میلادت تویی قطره بارانم که گلستان کرده ای باغ وجودم را و امروز یک روز مقدس است که مدتها به انتظار آمدنش نشستم …                                        تولدت مبارک عش...
14 بهمن 1391

خاطره شب يلدا

دلم ميخواد قصه ي شب يلدا رو كه همگي جمع شده بوديم خونه مامان بزرگ فرنگيس برات تعريف كنم تا وقتي بزرگ شدي بدوني كه چه روزهاي خوبي رو پشت سر گذاشتي تا وقتي به اين باور رسيدي  كه بعد از هر سرماي زمستوني،‌ گرما و طراوت بهاري هست و بعد از هر شب بلندي باز هم سپيده ي صبحي، تازه به اين باور برسي كه اگه عاشق باشي و عاشقانه به همه چيز نگاه كني همون زمستون و شب هم پر از رمز و راز و زيباييه. پر از شكوهه.امير علي جان. شب یلدای  1391 در خانه ی مامان بزرگ فرنگيس شبي به یاد ماندنی بود. شبی که هر کس با سخنی آن را به خاطره تبدیل کرد. یلـدا شبی بود که همه بعد از مدت ها دور هم جمع شدند و  یاد آوري كردند که گوش...
9 بهمن 1391